کیانکیان، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره

برای کیان عزیزم

خانه دهدشتی ها

خانه دهدشتی  مربوط به  دوره قاجار  است و در  اصفهان ، چهار باغ عباسی، دروازه دولت، خیابان مسجد باب الرحمه کوچه جهان نما، انتهای بن بست دهدشتی، پلاک ۱۱۰ واقع شده و این اثر در تاریخ ۲۰ اسفند ۱۳۸۵ با شمارهٔ ثبت ۱۸۱۰۲ به‌عنوان یکی از  آثار ملی ایران  به ثبت رسیده است. از اواسط سال 1395 مجموعه کافه هوگر با ارایه انواع نوشیدنی ها و دمنوش ها و نیز غذاهای سنتی اصفهان در حال سرویس دهی به همشهریان گرامی میباشد این اطلاعات ویکی پدیا درباره خانه دهدشتی ها. بعد از تریا و دمنوش و چای و قهوه نوبت به رستوران و پذیرایی با غذاهای سنتی اصفهان رسیده. جمعه ظهر به دعوت مامان منیزه رفتیم و خیلی هم خوش گذشت. هوا عالی...محیط...
13 اسفند 1395

دومین دندان شیری

عزیزم دومین دندون شیریت هفتم اسفند 95 یعنی دقیقا در پنج سال و نیمگیت افتاد و جالبه که اینم خونه مامان منیژه افتاد...گذاشتی داخل ظرف و گفتی بزارم زیر بالشم. گفتم مامان فرشته دندون فقط برای اولین دنودن شیری که می افته هدیه میخره. گفتی حالا من میزارم ببینم میاره یا نه. گذاشتی زیر بالش و صبح بیدار شدی زیر بالش را نگاه کردی و گفتی مامان راست گفتی فقط برای اولین دندون میاره..   این که افتاد اولین دندونی بود که در اورده بودی...   ...
8 اسفند 1395

5.5 سالگی

پسر خوبم تنها سالی که نیم سالگیتو جشن گرفتیم سال اول زندگیت بود که 6 ماهگیتو 7 اسفند جشن گرفتیم. دیگه همیشه وقتی 7 اسفند میشد یادم بود که نیم سال به عمرت اضافه شده ولی جشنی در کار نبود. تا دیشب که مامان برای یکی از دوستانش میخواست شیرینی بگیره و اسم شیرینی فروشی که اومد گیر دادی میخوام کیک بخرم و شمع و فشفشه و ...عاشق این کاری به عناوین مختلف. اتفاقی یادم اومد که 5.5 ساله میشی امروز و بهت گفتم باشه میتونی تولد 5.5 سالگی بگیری.  تو شیرینی فروشی کیک انتخاب کردی و فشفشه و شمع و بادکنک...خیلیه م ذوق کردی. کیک را بغلت گرفتی تا اومدیم خونه به بابا هم گفتی بخاری ماشین را خاموش کن کیکم خراب میشه. رسیدیم خونه گفتی بادکنک هامو باد کن و خورت...
7 اسفند 1395

قلعه سفید

نزدیک یک سال پیش white castle یاه مون برند معروف قلعه سفید تو شهر ما نمییندگی زد و از اونجائی که بابا قبلا تعریفشو شنیده بیود و نزدیک خونمون هم بود رفتیم ...و رفتن همانا و عاشق شدن تو هم همانا.... تو جز معدود بچه هایی هستی که پیتزا نمیخورند...کلا میونه ای با پنیر پیتزا و مخلفاتش نداری..ولی اسلایدرهای قلعه سفید قلبتو ربود...مخصوصا که برات گفتیم غذاش سالمه و بدون روغنه و دیگه هربار در هر موقعیتی بتونی مامان مهسا را میپیچونی که بریم قلعه سفید.... بعد یه مدت قلعه سفید یه شعبه دیگه زد به اسم قلب سفید اونطرف خونمون... و اینطوری بود که ما یا قلب سفیبدیم و یا قلعه سفید...هربار هم تو برامون توضیح میدی که قلب سفید یعنی سالمه و بخوریم قلب...
5 اسفند 1395

کیان و دندان شیری

پسر گلم دقیقا یک هفته مانده به پایان 9 ماهگیت اولین دندون شیریت تو فک پایینت بیرون اومد و کلی براش ذوق کردیم..و درست در 5 سال و 5 ماه و 3 روزگی اولین دندون شیریت افتاد. پسری چون شما نیمه اولی هستی و بیشتر همکلاسیهات نیمه دومی هستند و از شما بزرگتر خیلی تو مهد دیده بودی که دندون دوستات افتاده و برات حس خوبی داشت. حس یک تجربه تازه که دلت میخواست داشته باشی همراه با نگرانی . از من سوال میپرسیدی..مامان دندون که میافته درد داره؟ نه عزیزم....مامان دندون که می افته خون میاد؟ نه مامان....مامان دندون که لق میشه میشه غذا خورد؟ اره مامان....و تمام این چند ماه ذهنت درگیر این سوالها بود و منتظر... خاله برات گفته بود که وقتی اولین دندونمون می افته م...
25 بهمن 1395

سیتی سنتر

یکی از تفریحهای این روزهای ما سیتی سنتره...مرکز خرید و البته که شهربازی ...یه روزهایی که میخوای خودتو لوس کنی برای مامان میگی میشه منو ببری سیتی سنتر...بازی کنیم و بعد بریم رستوران...مامانم از تو پایه تر برای رفتن به سیتی سنتر...     این یکی از بازیهای مورد علاقته خیلی وقتها هم توش نمیمونی و وایمیسی و منو سکته میدی  موتور سواری هم جای خود داره در انتظار نوبت ماشین سواری هنوز موفق به اخذ گواهینامه از این قسمت نشدی و ناراحتی این تو هم میری دیگه بیرون اومدنت با خداست..خوبیش اینه جای نشستن داره مامان بیچاره یکم ولو بشه الان داشتم تو عکسها نگاه میکردم دوتا بازی دیگه ه...
21 بهمن 1395

دهه فجر

دهه فجر امسال تو مهدکودکتون خیلی خبرها بود. اول که شعر ای ایران ای مرز پر گهر را یادتون دادن که دسته جمعی دستتون را میزارید رو قلبتون و میخونید. تو هم نمیتونی پر گوهر را بگی یه چیز خنده دار به جاش میگی.. دو روز هم جشن داشتید و گفته بودند لباس محلی بپوشید. خب تو هم لباس محلی نداشتی و با لباس معمولی رفتی. گفتی خاله بهم گفته تو لباس کجائی پوشیدی؟ گفتم منم لباس اصفهانی پوشیدم.    اینم کلاس شما و تیپ اصفهانی تو  اینم هدیه دهه فجرتون...یک طرفش تابلو وایت برد و یک طرفش هم اموزش ساعت و اما عواقب دهه فجر....خاله نوشین روی لپ همتون برای روز جشنتون یه پرچم ایران کشیده بود و تا دو روز هم روی لپت بود. چرا عکسشو نگرف...
21 بهمن 1395

تولد همکلاسی

بعضی اتفاقها از یه جائی تو زندگی آدم شروع میشه و یه جائی هم تمام میشه. یکیشون دعوت شدن تولد همکلاسیه با کارتهای دعوت کوچولو و دوستانه و و متنهای قشنگ.دوستهایی که هیچی از همدیگه نمیدونند جز اسم همدیگه و تو شادیشون و تولدشون ادم را شریک میکنند. اولین کارت تولد تک نفره زندگیتو از همکلاسی پیش دبستانی 2 "آرمین" گرفتی. یه روز با یه کارت خوشکل اومدی که من تولد دعوتم میتونم برم؟ تولد دوستت تو کلوب بچه ها بود و روز 07 بهمن. قرار شد بری تولد و دو روز قبلش بهت گفتم میخوام برای دوستت هدیه تولد بخرم به نظرت چی بخرم و چون عشق لگویی گفتی لگو بخر دوست داره. با اینکه به وضوح نگفتی ولی ته دلت خیلی دوست داشتی برای تو هم بخرم و من هم عمدا نمیخ...
7 بهمن 1395

اکواریوم

پسر خوبم...یکی از کارهای مهد امسالت که من خیلی دوست دارم برگزاری اردوهای خانوادگیه...انگار یه جورائی مجبور میشی خیلی از جاهائی که تو لیست کارهای عقب مونده داره خاک میخوره را بهشون برسی. من خیلی دوست دارم و تا حالا هم سعی کردم همراهیت کنم...ماه آذر اردوی خانوادگیمون اکواریوم بود ..که دقیقا از فروردین پارسال که حدود یک ساعت تو صف بلیط موندیم و پشیمون شدیم قرار بود بریم و نرفتیم... کارت تخفیف کیان برای رفتن به اکواریوم...دو روز ازش مواظبت کرده بود و امروز با خودش اورده رفتیم باه م داخل اکواریوم و یه چیزی بگم یواشکی اولش کلی ذوق کردی و عین چرخ دویدی و ورودیشو رفتی پایین ولی پایین که رسیدی و چراغها خاموش بود ترسیدی و تا آخرش عین م...
29 دی 1395