استخر
پسری مامان از وقتی که چهار ساله شدی و قدت به یک متر رسید دیگه اجازه داشتی بری استخر و جمعه ها با بابا مجید میرفتی استخر و هی دل منو اب میکردی. تا اواخر خردا ماه امسال که با دوستهای مامان مهسا رفتیم باغ ، اول که رفتیم برخلاف تصور من حاضر نشدی بری توی استخر و گفتی سرده و نمیرم و همه دوستات رفتند توی اب و تو بیرون موندی. بعد کم کم حوصلت سر رفت و شروع کردی به غر زدن که مامان مهسا عصبانی شد و گفت اگه غر بزنی میریم خونه و تو تصمیم گرفتی همون بیرون اب بازی کنی....اونم ناجوانمردانه نشستی کنار استخر و به همه ادمهای تو استخر آب پاشیدی....در مقابل اعتراض ما هم گفتی، اگه قرار بود اب نپاشیم چرا گفتید تفنگ آب پاش بیا...
نویسنده :
مهسا
15:21