کیانکیان، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

برای کیان عزیزم

مسافرت کرمان

1395/2/30 9:41
نویسنده : مهسا
251 بازدید
اشتراک گذاری

پسری خوب مامان...خاله مهدیس یک ساله که به خاطر درسش ساکن کرمان شده و تو همیشه منتظری که خاله از کرمان بیاد و برات سوغاتی بیاره و باهات بازی کنه و ببرتت خونشون و شب پیشش بخوابی...بعد از عید مامان منیزه بهت گفت اگه خاله مهدیس از کرمان نیومد ما میریم پیشش. تو هم پشت تلفن به خاله گفتی نیا تا ما بیاییم.خندونک

و اینگونه شد که ما اردیبهشت ماه راهی کرمان شدیم. اولین کاری که کردی اوردن چمدونت بود و پر کردنش.

یک ساعت اینور وانور میرفتی تو خونه و با جدیت وسیله جمع میکردی. بعد هم گفتی مامان ساک من آمادست. اینم عکس ساکت..توش اسباب بازی بود ..کتاب...یک دست لباس تو خونه...چشمک

خدا میدونه چقدر ذوق سفر داشتی و چقدر بابا مجید غصه خورد که حتی یکبار هم نگفتی بهش تو هم بیاخندونک شب سوار اتوبوس شدیم و اول کلی شیطنت کردی و همه را شناسایی کردی و تمام زیر و روی اتوبوسو کنکاش کردی و اخرش نشستی و گفتی کمربند منو ببند...رختخوابتم که برات اورده بودم و کلی وول خوردی و حرف زدی و سوال پرسیدی و اخرش رضایت دادی 12 شب بخوابی...البته بگذریم که اینقدر وول خوردی و لگد زدی و غر زدی....

صبحم تا هوا روشن شد بیدار شدی که رسیدیم...و وقتی رسیدیم دیگه از ذوقت نمیدونستی چکار کنی. چون هتله حیاط خیلی خوب و سبزی داشت بهش میگفتی ویلا...هی میگفتی مامان یعنی شب تو ویلا میخوابیم میگفتم اره. میگفتی بگو چندتا تو ویلا میخوابیم...

اینم یه پسر باحال و سرحال در سفر

مرسی که اینقدر خوش اخلاقی و همش در حال مسخره بازی

یعنی کافیه بفهمی من میخوام عکس بگیرم..از هیچ شکلکی نمیگذریخنده

یکی از شرایط اولیه مادر شدن اونم از نوع یک پسر به شدت کنجکاو داشتن اینه که اطلاعات عمومیتو بالا ببری...چون همهههههههههههههههههههه چیزو باید بدونی. حتی اینکه این نخها از کجا میاد..چطوری گره میخوره...با چی رنگ میشه...چرا نرمه..چرا زبره....سوال

و البته که مسئولین هم در امان نیستند...

این ببعی را هم تو بازار کرمان پیدا کرده بودیو  اصراررررررر که ببریمش خونمون.سکوت

به بیل این اقای محترم هم رحم نکردی

بچه! چکار به این داری آخه

اینم نمازخونه....حالا تو اونجا چکار داری من نمیدونم...

اینم آبنمای در حال تأسیس..شما رفتی چک کنی مشکلی نداشته باشه

اینم روش جدید بالا رفتن از پله های بلند عصبانی

هرچی فکر میکنم یادم نمیاد اسم این بلوار چی بود خندونک

خیلی اسمش مهم نیست..مهم اینه که عکسات اینجا خوشگل شدند

خدای نکرده فکر نکنی تو سفر دست از سر پارک رفتن و تاب و سرسره سوار شدن برداشتی ها..خیر  ..

سفر یک هفته ای خوبی بود. من بسیار بسیار شهر کرمان را دوست دارم. هم آرومه و هم آدمهای خوبی داره. 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)