اولین سینما

در تاریخ 07/01/ 93 اولین سینمای عمرتو رفتی پسری. فیلم شهر موشها 2 اومده بود سینما قدس و با خاله مهدیس بعد از ظهر سه شنبه اول مهرماه تصمیم گرفتیم که ببریمت. سانس سینما 7/5 بود و بابا مجید ما رو ساعت 6/45 دم سینما پیاده کرد و رفت. رسیدم دم سینما گفت بلیط سانس 6/5 تمام شده. مجبور شدیم بمونیم برای سانس بعدی و شما شیطون چون بعد از ظهر نخوابیده بودی دم سینما خوابت برد. نمیتونستم رو پا نگهت دارم دو ساعت. مجبور شدم بزارمت رو سکو سینما .

خاله مهدیس هم رفت تو صف بای بلیط سانس بعد. اینطوری بود که با کلی معطلی موفق شدیم بریم سینما. قبل از اومدن بابا مجید برات گفت که سینما یه تلویزیون بزرگ داره و میری توش فیلم میبینی.

قبل از رفتن داخل محوطه سینما بیدار شدی و کشتیمون از بس پرسیدی تلویزیون بزرگش کجاست؟ 

این شما و آقا موشه

یه خانم موشه هم بود که دوست نداشتی باهاش عکس بگیری.

رفتیم تو سالن سینما و اولش کلی ذوق کردی و تلویزیون بزرگ را دیدی، بعدم برای صندلیها ذوق کردی چون تا حالا صندلی تاشو ندیده بودی. نشوندمت رو صندلی و چون وزنت کم بود هی صندلیت تاب میخورد و ذوق میکردی. 

تا کم کم چراغها خاموش شد و تو یکم با خاموشی و تاریکی مشکل داری. دائم میپرسیدی مامان اون چراغ کوچولوها هم خاموش میشه و منم میگفتم نه. ولی همش نگرانشون بودی و یه چشمت به پرده سینما بود و یکی هم به اون چراغها که خاموش نشه. تا اواسط فیلم را دیدیم و حوصلت سر رفت. گفتی مامان بیییم!! خیلی سعی کردم نگهت دارم بمونی ولی نمیدونم چرا مضطرب بودی و نخواستم خاطره بد از سینما برات بمونه. به خاله گفتم و البته اون به شدت استقبال کرد 

اینم اولین بلیط سینمای زندگی تو پسر خوبم.......