چادگان تیرماه 95
عزیز مامان یه روز تو یه دورهمی کنار استخر مامان مهسا و دوستاش تصمیم گرفتند که شما بچه ها را ببرند چند روز چادگان..البته که باعث اصلیش خاله فریبا بود که زحمت گرفتن ویلا را کشید و خحتی ماشین هم برامون هماهنگ کرد تا با دوستات بریم سه روزه چادگان...
کلا اسم سفر و مسافرت که میاد اولین چیزی که میری میاری چمدونته...
و خودت هم با جدیت پرش میکنی لباس و کتاب و اسباب بازی...و البته که شیرتوت فرنگی نباید فراموش بشه
توی راه رفتنه که داخل ون خوابت برد خخر و پف خوابیدی تا چادگان
رسیدمون به حیاط زیبای خونه خاله فریبا بود
و بازی شما با وسایل و اسباب بازیهای عرشیا شروع شد و وقتی هوا تاریک شد دیگه با گریه بردیمتون
از فردا صبح هم شیطنت و بازی و گاها دعوا و جیغ شروع شد..
موشهای آب کشیده
قایقرانهای حرفه ای
بازی و بازی و بازی
یک لحظه نشستن برای شام
البته که شام ما را همشو این دوستان عزیز خوردند
اینم شما و نیوشا در حال چیپس خوردن و تبلت بازی
دوستتون دارمم..که هر روز شیرین و شیرین تر میشید
همه عکسها یک طرف و این هم یک طرف..
مسافرت دو روزه خوبی بود...خیلی به شماها خوش گذشت...برای ما هم خوب بود ولی خب سر و کله زدن سه روزه با چندتا دخمر و پسر بلی شیطون خیلی هم تفریح به حساب نمیاد.