خرداد 95 و خداحافظی با مهد شایان
کیان عزیزم ...دقیقا از تاریخ 17 فروردین 93 رفتن به مهد را شروع کردی. مهد شایان و کلاس خاله نوشین...و تا خرداد 95 هم شاگرد خاله نوشین موندی. برای پیش دبستانی 2 نیاز بود مهد کودکت را عوض کنم. و پیش دبستانی جدیدت را باید از اول تابستون میرفتی تا اماده بشی برای اول مهر. برای همین اخرین روزهای رفتنت مهد شایان خرداد ماه بود. خاله نوشین از دو سال و نیمی با شما بود و خیلی دوستت داشت تو هم خیلی دوستش داشتی. ولی خب بزرگ شدی و باید مهد کودکت عوض بشه عزیزم.
این دفتر کارکرد مهد کودکت که برات نگه میدارم برای روزی که بزرگ شدی
اینم اولین کارنامه زندگیت
اینم کیف سال اولت..من خیلی شباهتی به تو و عکس روی کیفت نمیبینم
اینم کیف سال دومت...
اینم وسایل مهدت...اون شیر توت فرنگی که لازمه زندگی تواه...اونم ظرف تعذیه و ظرف غذات..
خیلی خیلی برای خوردن ناهارت خاله زهرا را اذیت کردی توی مهد..اشکشو در می اوردی تا غذاتو بخوری. و یه روز که میخورید اینقدر خاله زهرا ذوق میکرد. انگار پسر خودش غذا خورده
این برنامه هفتگی پیش دبستانی 1 جنابعالی
اینم برنامه تغذیتون...
اینم اخرین عکسهات تو مهدکودک شایان
اینم تولد دسته جمعیتون اخر سال...
اینم روز آخر...خداحافظی با شایان....و نشستم روی سکوی مورد علاقت....دو سال و نیم روی این سکو نشستی..یه روزایی خندیدیم...یه روزایی دعوا کردیم...و تو بزرگ و بزرگتر شدی ولی من پیر نشدم
همیشه دل کندن از جائی که ادم سالها بوده و ادم هایی که هر روز میدیده سخته ولی قطعا در زندگیت زیاد اتفاق می افته. من خودم تو دوران تحصیلم تو مدرسه خیلی جابجا شدم و سعی میکنم برای تو این اتفاق نیفته. تا خاطراتت تثبیت بیشتری پیدا کنه.جابجائی از شایان به گلدونه اولین تغییر محل تحصیل تو بود. امیدوارم بهترینها در انتظارت باشه پسر خوبم...
ممنونم از خاله نوشین که اولین گامهای آموزش تو رو به عهده داشت..