کیانکیان، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

برای کیان عزیزم

زاوا

1395/3/31 10:51
نویسنده : مهسا
311 بازدید
اشتراک گذاری

پسری مامان بزار یکم غر بزنم بعدا که بزرگ شدی و نی نی گلت اذیتت کرد نگی چرا بدونی همین بلاها را سر مامان مهسا هم اوردی. پسری مامان دقیقا از بعد از تولد دو سالگیت روزهای بدغذایی تو شروع شد که من واقعا دلیلشو نمیفهمم ولی میدونم به شدت برای یک مادر عذاب آوره که بچش غذا نخوره. بد غذاییت همچنان ادامه داره و اینقدر فشار عصبیش روی من زیاده که برخلاف میلم بارها شده که به خاطرش دعوات کردم. هله هوله و تمام چیزهای خوشمزه ای که بچه ها معمولا براشون ذوق میکنند که اصلا و ابدا...تا حالا نشده بیسکویت. پفک .چیپس...و هیچ کدوم از این خوراکیهای ممنوعه را نه بخوای و نه بخوری. پسری من پیتزادهنش نمیکنه. از ماکارانی بدش میاد و .....غمگین..الان اواخر بهار و تو هنوز حاضر نشدی یلاس تو دهنت بکنی. حاضر نشدی الوچه را یکبار گاز بزنی. میوه های تو محدوده به موز و سیب..یکم تازگی گرمک و انگور هم بهش اضافه شده ولی خیلی کم. همه راها را رفتم ولی تو علاقه ای به خوردن نداری. مولتی ویتامین..پودر مالت و...هیچ کمکی به زیاد شدن اشتهای تو نمیکنه و من بیست و چهار ساعته نگرانم. وقتی حاضر میشی یه چیزی بخوری انگار گیوتین از روی سرم برداشتند. 

الان تنها چیزی که میخوری به قول خودت مورغ سوخاری با سیب زمینی و سس...پلو سفید..کتلت...اصلا اینا را مینویسم میخوام گریه کنم پسری. اخه چرا تو غذا نمیخوری. دلشکسته..تنها مدلی هم که شیر میخوری شیر توت فرنگیه اونم حتما مارک میهن..دیگه پیدا نشه به دنت هم رضایت میدی.

ولی....یه رستوران داریم که غذاهاش از نظر کیفیت خیلی خوبه و گاها میرفتیم که کم کم تو عاشق همبرگرش شدی..و بعد سیب زمینی تنوریش دلتو برد و بعد تر هم نوشیدنی موهیتو....الان هرو قت میخوای یه روز خوبتو تمام کنی میگی مامان منو میبری زاوا....و من ذوق مزگ میشم...که اونجا غذا میخوری.

میریم دم زاوا پارک میکنیم و میدوی میری تو و طبقه بالا را دوست داری ..میری بالا میشینی و من هنوز نرسیده دگمه فراخوان را میزنی ...اقا هومن میاد و تو با ذوق بهش میگی همبرگر و موهیتو...و اون کلی میخنده. 

این کیان موهیتو خور...عشق موهیتو..

و البته که منو مجبور کردی نعناع بخرم و لیمو ترش و سعی کنم موهیتو درست کنم....ولی خیلی خیطم کردی و گفتی اصلا مزه موهیتو زاوا را نمیده. خطا خب مامان یکم فکر روحیه منم باش گریه

اینم یک روز دیگه در زاوا و گیر که رو این مبلا بشینیم و فقط خدا میدونه رو این مبلها غذا خوردن چقدر سخته

اینجا هم غر که حالا که غذامو نمیاره منم میخوابم...خندونک

 

چرا من از همبرگر دوست داشتنیت و سیب زمینیت عکس ندارم؟ حتما این دفعه میزارم.

پسندها (2)

نظرات (0)