لگو بازی

کیان کوچولو مامان مهسا از وقتی کوچولو بود عاشق پازل و لگو بود و هنوزم هست و برای همین خیلی زود برای تو هم لگو خرید تا امتحانت کنه ببینه میای باهاش بازی کنی یا نه. بزار اعتراف کنم که در کمال نا امیدی اینکار را کردم چون تو خیلی خیلی شیطون تر از مامان هستی و یه لحظه حاضر نمیشدی بشینی چه برسه به اینکه تمرکز کنی....ولی مثل خیلی از وقتهای دیگه غافلگیرم کردی. نزدیک یک ساعت نشستی و با لگو بازی کردی. یک سالت بیشتر نبود و تقریبا بی هدف لگو ها را میچیدی ولی هر روز بهتر شدی و جز معدود اسباب بازیهاییه که ازش خسته نمیشی و حتما روزی یکبار را باهاش بازی میکنی. البته مامان و بابا دائما مدلهای جدیدتر برات میخرند تا خوشحال بشی. الان یعنی تقریبا در اخرین روزهای 34 ماهگی هدفمند لگو بازی میکنی. چیزهایی که بیشتر از همه میسازی خونه و تفنگ و قطاره....
ولی چیزی که میسازی را زود خراب میکنی تا یه چیز دیگه بسازی. صبر نمیکنی تا دوربین بیارم و برای همین از هیچ کدوم عکس ندارم.

لگو بازی خوبه مامان ولی لگو هات همیشه پخشه کف خونه و هر دفعه صدای داد من و بابا میره هوا معلومه دوباره پامونا گذاشتیم رو یکی از لگوهای تو. من همه چیز تونستم به تو یاد بدم ولی نتونستم یادت بدم که بعد بازی اسباب بازیهاتو جمع کنی. میگم کیان جمع کن! میگی نه مامان جمع کنه؟ میگم چرا مامان جمع کنه؟ گردنتو کج میکنی و میگی من خستم!!!