کیانکیان، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

برای کیان عزیزم

سفرنامه عید

1393/1/31 16:58
نویسنده : مهسا
712 بازدید
اشتراک گذاری

پسر مامان امسال تعطیلات عید رفتیم بیرجند. بیرجند رفتنمون قصش طولانیه. 13 سال پیش که مامان مهسا دانشجوی لیسانس بود یه دوست صمیمی پیدا کرد. خیلی بامعرفت که برای عقد مامان و بابا هم اومد شهر ما. دوست مامان ساکن مشهد بود و بعد از ازدواجش به خاطر همسر مهربونش ساکن بیرجند شد. سالی یکبار را همیشه بهمون سر میزدند و ما به خاطر شما که تو دل مامانی بودی و بعدم کوچولو بودی نتونسته بودیم این چند سال بهشون سر بزنیم و خیلی شرمندشون بودیم تا عید امسال که دیگه گفتند اگه نیاین ناراحت میشیم و کاملا هم حق داشتند. روز دوم فروردین رفتیم و هشت روزی پیششون بودیم. واقعا هم خوش گذشت.

متاسفانه اصفهان بیرجند هواپیما نداره و چون جاده ظولانی بود و خطرناک و شما هم شیطون تصمیم گرفتیم با اتوبوس بریم.

اومدم حس استقلال طلبیتو تقویت کنم چمدون کوچیکه را دادم بهت و گفتم این مال تو  چیزهایی که می خوای ببریم مسافرت را بزار توش تو هم گذاشتی!!!!

موقع  رفتنمون یه بارون خیلی خیلی شدید و خوشگل می اومد.

عاشق اتوبوسمون شدی و کلی اول تا اخرشو گشت زدی و اخرش نشستی رو صندلیت

اینم اسباب بازیهامون که برده بودیم تو اتوبوس

با یه نی نی تو اتوبوس دوست شدی و اول تفنگهاتون را با هم عوض کردید و بعد از یه مدتی هم موبایل بابا مجید را با موبایل مامان اون عوض کردی و شروع کردید به بازی

بعدم لالا....

اینم چند دقیقه بعد از رسیدنمون خونه خاله محبوبه

انگشتات منو کشته مامان

اینم کارن کوچولوی بامزه. پسر یکی دیگه از دوستهای خاله محبوبه که از مشهد اومده بودند.

اینم قطار موزیکال که گذاشته بودند و تو شهر میچرخید و اهنگ میزد و حیوونهای بامزه توش بازی میکردند. چون شما کوچولو بودی مامان هم باهات سوار شد. ابرو ندارم من دیگه!

کارن شبها خیلی زود می خوابید و تو دیر...عوضش صبحها زود بیدار میشد و می اومد سراغ تو و بوست میکرد تا بیدار بشی

اینم کیان و بابا مجید اماده برای بیرجند گردی

اینم خانواده سه نفره ما کنار هفت سین باغ علم

اینم پسر افتاب گریز من

یک لحظه هم نمی شد موبایل را ازت گرفت

اینم مامان و کیان بین یه عالمه شکوفه بهاری

پسر فشن و بابای عکاس این میشه

ما کنار میر نوروزی

کیان مشغول شیطنت در قلعه بیرجند

اینم هفت سین خوشگل پیتزا فروشی بیرجند که تو و کارن تقریبا چیزی ازش باقی نذاشتید

اینم شب اخر که تو خونه باغ منطقه باغ سراب بیرجند گذروندیم و یک شب رویایی شد.

اینطوری مسافرت 8 روزه ما به بیرجند تمام شد. خیلی خیلی خوش گذشت . تنها چیزی که ازش مطمان نیستم اینه که خاله محبوبه و عمو امیر با وجود شیطنتهای تو و کارن و اوضاع این هفته خونشون بازم تصمیم دارند امسال نی نی بیارند یا نه!!!

 

 

پسندها (2)

نظرات (2)

مامانِ بهار
15 خرداد 93 16:57
به به چه عکس های خوشگلی .. پس حسابی خوش گذشته
مهسا
پاسخ
ممنون خاله. بعله خیلی زیاد
مهدیس
8 تیر 93 10:58
منم سال دیگه میام چقدر عید دیدینی برم
مهسا
پاسخ