کیانکیان، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

برای کیان عزیزم

آخرین روزهای 27ماهگی

1392/9/5 8:56
نویسنده : مهسا
329 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

ماه آذر و اخرین ماه پاییز هم اومد. و خیلی هم خوب اومد. با یک عالمه بارونهای خوشگل و هوای خنک که ادم باورش بشه داره زمستون میرسه. پسر کوچولوی مامان هم بزرگ شده و کارهای بامزه میکنه و عجیب ترینش اینه که بر خلاف قبلا که چشماشو باز میکرد میگفت دد!  حالا ترجیح میده تو خونه بمونه و وقتی باید بریم بیرون کلی باید مسخره بازی در بیارم و بازی کنم و قول خرید می می بدم تا رضایت بده لباس بپوشه و بریم. تو که گرمایی هستی نکنه سردت میشه بیرون که حالشو نداری؟ شایدم از اینکه باید اینهمه لباس بپوشی و شال و کلاه کنی خوشت نمیاد.

 

 

کیان کوچولو داره با جدیت بدنه کالسکشو "دویوست" میکنه

 

 

من هنوز کاربرد آچار کلاغی را نمیدونم ولی ظاهرا تو میدونی

 

 

این عکس از روز عاشورا جا مونده

 

 

قرمه سبزی نذری اونم با دست

 

 

 

خیلی دوست داشتی فسقل مامان

 

 

با اینکه همه یعنی مامان جون و خاله و بابا مجید کلی غر زدند که چرا لباس سیاه تنت کردم ولی من دوست داشتم.

 

 

اینم از اون وقتهاست که نمیتونی تصمیم بگیری با چی بازی کنی؟ سوال

 

 

نتیجش هم این میشه که اون وسط گیر میکنی و میگی مامان من گیر!!!

 

 

اینم وقتیه که بابا مجید اسباب بازی جدید میخره و یادت میره که با خودت ببری بیرون و وقتی وارد خونه میشی فرصت نمیدی کفشتو در بیارم و .....

 

 

کاش باباها میدونستند که اصلا مجبور نیستند عشقشون را با خریدن اسباب بازی زیاد نشون بدند. همش دارم اسباب بازی جمع میکنم و .....عصبانی

 

اینم پسر خودکفا وقتی میگه از اینا می خوام و این یعنی خودم بشینم رو کابینت و از این کارها بکنم. ولی اصلا دلیل نمیشه که بعدش همشو بخورم نیشخند

 

 

یک ثانیه میزاری روش و بعد تندی داخلش را نگاه میکنی ببینی چی شده؟ لبخند

 

 

پسر کوچولو دوستت دارم یک عالمهههههههههههههه

 

 

اینم آخرین جعبه شیر خشکت که تو کمدت مونده بود و امروز داشتم مرتب میکردم اوردمش بیرون و شستم تا برات نگه دارم ولی از اونجایی که خیلی وسیله هست که دارم برات نگه میدارم گفتم شاید یک روز دیگه اینقدر برام جالب نبود و از دست کم جایی انداختمش دور. بزار عکسش باشه. چشمک

 

niniweblog.com

 

صدام میکنی مامان! مامان! اگه جوابی نشنوی میای دم اتاق قیافه طلبکار به خودت میگیری و میگی ماهسا!!!

و من میمیرم از خنده و تو متعجب که چرا من میخندم تعجب

 

 

niniweblog.com

 

هر وسیله ای که می خوای میگم برو تو اتاقته بیار. میری دم اتاقت تو هم نمیری سرک میکشی تو اتاقت و میگی "نیست" میگم هست میگی مامان نیست!

 

میام و نشونت میدم غش غش میخندی و میگی " دیدیش" میگم من دیدم تو چی! این یک اخلاق کاملا مردونست که چیزهای جلو چشمتون نیست!

 

niniweblog.com

 

هر چیزی که نباشه از نظر تو گم شده. "مامان کارتون گم!"

 میگم نه کارتون که گم نمیشه تمام شده!

 

"مامان بابا گم! "

 

بابا که گم نمیشه رفته سر کار

 

"مامان کفش گم"

 

کفش که گم نمیشه تو جا کفشیه

 

"موشی گم"

 

نه مامان رو تختته و خلاصه هر چیز و هر کس که سر جاش نباشه از نظر تو گم شده.خنده

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مهدیس
5 آذر 92 22:02
خلیلی بامزس این پسر خواهر
مهسا
پاسخ
نه به اندازه خود خواهر
مامان پرهام
7 آذر 92 20:43
جانم چه کوچولویی نازی به وبلاگ پرهام هم سر بزنید
مهسا
پاسخ
ممنون عزیزم. ادرس وبلاگتون اشتباهه.
ام حسین
8 آذر 92 16:53
سلام من ازطرف کیان میگم مرسی مامان پرحوصله!!
مهسا
پاسخ
ممنون عزیزم.