حمام کیان
پسری عزیزم. دفعه پیش که رفتیم حمام داشتی سعی میکردی که دستتو دراز کنی و شامپو و صابونت را بگیری و مامان فهمید که دیگه میتونه اسباب بازی برات بیاره تو حمام و امروز که می خواستیم بریم حمام این دو تا را برات اورد:
تو حمام برات گذاشتمشون روی آب و اول نگاشون کردی و ذوق کردی و بعدهم دستت را دراز کزدی تا بگیریشون و وقتی هم که گرفتی مثل همه چیزهای دیگه کردیش تو دهنت. عزیزم حیف که هنوز نمی تونی توی وان بشینی و با هم بازی کنیم. هنوز باید با بابایی یا مامان جون ببریمت حمام. از وقتی به دنیا اومدی اول با مامان جون می بردیمت حمام عزیزم این ساک حمامته توش حوله ها و لوازم حمامتو میذاشتیم و میرفتیم خونه مامان جون.
ولی بعد از یک ماه بابا مجید دلش اب شد و گفت که اونم دلش می خواد پسملیشو ببره حمام و از اون موقع اخر هفته ها و روزهای تعطیل با بابا مجید میریم حمام و در طول هفته با مامان جون. منم که عضو ثابت این برنامه. عزیزم ببین بعد از حمام چقدر بامزه میشی:
وقتی از حمام میای بیرون و لوسیونت را میزنم و لباساتو می پوشی اصلاً برات مهم نیست که چقدر وقته که شیر خوردی و اصلاً گشنه هستی یا نه. فقط دوست داری که می می بخوری و لالا کنی و معمولاً هم جزئ معدود خوابهای توئه که یک ساعت طول میکشه.