کیانکیان، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره

برای کیان عزیزم

کیان و شیطونیهاش

1392/4/31 9:28
نویسنده : مهسا
339 بازدید
اشتراک گذاری

پسر کوچولوی مامان، شیطنتهای یک پسر کوچولوی 23 ماهه با حس کنجکاوی عجیب و غریب تو و  خونه کوچولوی ما باعث میشه که هر روز صحنه های خنده دار و بعضی وقتها وحشتناکی را ببینم. یک خونه وارونه که قبلا احساس میکردم فقط اگه یک جا زلزله بیاد ممکنه این شکلی بشه. ولی حالا روزی چند بار میبینمشون و  یادگرفتم که به جای اینکه عصبانی بشم فقط بخندم و بگم خدایا شکرت که سالمه و میتونه این کارها را بکنه. همه چیز را میشه دوباره خرید. دیوارها را میشه دوباره نقاشی کرد.مبلها را میشه عوض کرد. ظرفهای شکسته را میشه دوباره خرید. تازه بهتر هم هست همه چیز نو میشه. چشمک تو سالم باش زندگی مامان را بهم بریز ولی مودبانه زبان.

 

این یک تونله که با کوسنهای مبلهای هال درست میشه.تعجب

 

 

بعضی وقتها هم ریزش میکنه. تونله دیگه! خنده

 

 

ممکنه ادمها زیرش گیرهم بکنند.اونوقت اصلا به روی خودشون نمیارند و تلویزیون نگاه میکنند. چشمک

 

 

اینم راه رسیدن به همه کابینتهاست. صندلی میز بار را کشیده و جلوی هر کدوم از کابینتها که کار داریم میبریم و ازش میریم بالا. استرس

 

 

توجه کنید که من دیگه دارم مرد میشم و تو خونه پوشک ندارم! تشویق

 

 

 

اینجا هم پتو موشی عزیزم را بردم و دارم تو استخر بادیم میشورمش.

نامردا لب بالکن را شیشه زدند. دیگه نمیتونم چیز پرت کنم پایین.ناراحت

 

 

عاشق نشستن لب سکو و باغچه و جوبم ولی نمیدونم چرا نمیشه لب این استخره بشینم. سوال

 

 

مشکل چیه مامان؟ اختیار اتاق خودم را که دارم! از خود راضی

 

 

 

اینم کارجدیدمه. فرشهای خونه را جابجا میکنم و علاقه زیادی به خوابیدن روی دم دریها دارم.

 

مامان جون مجبور شده همه دم دریها و پادریهاشو بشوره که من برم بیارم بندازم وسط خونه و روش بخوابم.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مریم(مامان کیمیا و کیارش)
2 مرداد 92 16:15
آخ یادش به خیر....چه خونه هایی با داداشهام می ساختیم با هرچی که می رسید دستمون....



یادش به خیر عزیزم. ....