کیان و شیطونیهاش
پسر کوچولوی مامان، شیطنتهای یک پسر کوچولوی 23 ماهه با حس کنجکاوی عجیب و غریب تو و خونه کوچولوی ما باعث میشه که هر روز صحنه های خنده دار و بعضی وقتها وحشتناکی را ببینم. یک خونه وارونه که قبلا احساس میکردم فقط اگه یک جا زلزله بیاد ممکنه این شکلی بشه. ولی حالا روزی چند بار میبینمشون و یادگرفتم که به جای اینکه عصبانی بشم فقط بخندم و بگم خدایا شکرت که سالمه و میتونه این کارها را بکنه. همه چیز را میشه دوباره خرید. دیوارها را میشه دوباره نقاشی کرد.مبلها را میشه عوض کرد. ظرفهای شکسته را میشه دوباره خرید. تازه بهتر هم هست همه چیز نو میشه. تو سالم باش زندگی مامان را بهم بریز ولی مودبانه .
این یک تونله که با کوسنهای مبلهای هال درست میشه.
بعضی وقتها هم ریزش میکنه. تونله دیگه!
ممکنه ادمها زیرش گیرهم بکنند.اونوقت اصلا به روی خودشون نمیارند و تلویزیون نگاه میکنند.
اینم راه رسیدن به همه کابینتهاست. صندلی میز بار را کشیده و جلوی هر کدوم از کابینتها که کار داریم میبریم و ازش میریم بالا.
توجه کنید که من دیگه دارم مرد میشم و تو خونه پوشک ندارم!
اینجا هم پتو موشی عزیزم را بردم و دارم تو استخر بادیم میشورمش.
نامردا لب بالکن را شیشه زدند. دیگه نمیتونم چیز پرت کنم پایین.
عاشق نشستن لب سکو و باغچه و جوبم ولی نمیدونم چرا نمیشه لب این استخره بشینم.
مشکل چیه مامان؟ اختیار اتاق خودم را که دارم!
اینم کارجدیدمه. فرشهای خونه را جابجا میکنم و علاقه زیادی به خوابیدن روی دم دریها دارم.
مامان جون مجبور شده همه دم دریها و پادریهاشو بشوره که من برم بیارم بندازم وسط خونه و روش بخوابم.