پسرم بزرگ شده.
کیان چند روزه که برای خواب یکم دم و دستگاهمون زیاد شده. قبلا فقط می می بود و پتو موشی. بعد بالش هم بهش اضافه شد. بعد گفتی مئو هم بیاد(ملوس) بارم گفتیم باشه و حالا دیگه خرسی هم باید بیاد. اینها خودشون یک تخت بزرگ را پر میکنند. همه اینها باید بیاند رو تخت مامان و بابا و بین ما بخوابند تا شما هم بخوابی. بعد از خواب بابایی میبرتت تخت خودت و صبح هنوز چشمات کاملا باز نشده سراغ یک یکشون را میگیریو یکم هم طلب کاری که چرا خرسی پایین تختت خوابیده . عزیزم نمیدونستم باید برات تخت دو نفره بخرم. همه اینها هم که تو تخت شما جا نمیشند.
دیروز داشتی با خرسی بازی میکردی و یادم افتاد وقتی چند ماهت بیشتر نبود از تو وخرسی عکس گرفتم. دوباره سعی کردم اون عکس را بگیرم. خب قطعا نشد ولی خیلی هم بد نشد. اگه میدونستم بزرگ که بشی اینقدر برای یک عکس شیطونی میکنی و تکون میخوری روزی صدتا ازت عکس گرفته بودم.
کیان 5 ماه و دو هفته ای (21 بهمن 1390)
کیان 22 ماه و دو روزه(9 تیرماه 92)
خودم هم این اختلاف باورم نمیشه.
پ.ن: دیروز وقتی این پست را گذاشتم هر کاری کردم وبلاگ باز نشد تا بتونم پست خودم را ببینم. امروز که تونستم باز کنم و ببینم. یک تشابه دیگه هم بین این دوتا عکس دیدم. اونم پای منه که تو هر دوتاش هست. اولی زمستون بوده با جوراب دومی تابستون و بدون جوراب.