کیان و چهارشنبه سوری
کیان عزیزم امسال سال تحویل چهارشنبه بعد از ظهره و این یعنی اخرین سه شنبه سال دقیقا شب قبل از سال تحویله. ما هم قراره با مامان جون و خاله اونشب بریم چهارشنبه سوری ولی چون مامان بزرگ و بابا بزرگ دلشون می خواست که تو نوه کوچولو بری تو حیاط خونشون و اتیش بازی کنی یک چهارشنبه سوری هم اینهفته خونه مامان بزرگ گرفتیم.
اول که اتیش روشن کردیم خیلی تعجب کردی و با رعایت فاصله ایمنی نگاش میکردی ولی وقتی بابا مجید بغلت کرد و با هم از روی اتیش پریدید دیگه کوتاه نمی اومدی. برات مهم نبود کی کنارته به نزدیکترین ادم کنارت دستاتو بالا میبردی و میگفتی او، او...یعنی منو بغل کن از روی اتیش بپریم و او بگیم. کلی هیجان زده شده بودی.
مامانی که جرات نکرد شما را بغل کنه و بپره ولی عمو محمد و بابا و مامان بزرگ زحمتشو کشیدند.
ببین چقدر ذوق میکردی.
کیان با عمو و زن عمو
کیان با مامان و بابا
کیان بعد از اتیش بازی که شلنگ آب را پیدا کرد.
دونه دونه درختها را اب داد.
اینم گلهای خونه مامان بزرگ که میگند عید داره میاد