کیانکیان، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

برای کیان عزیزم

واکسن 18 ماهگی

1391/12/14 17:08
نویسنده : مهسا
304 بازدید
اشتراک گذاری

پسری واکسن ١٨ ماهگیتو به جای ٧ اسفند ١٤ اسفند برات زدیم. نه اینکه فکر کنی مامانی فراموشکاره یا حواسش به شما نبوده ها! نه عزیزم از یک ماه پیش داشتم به واکسنت فکر میکردم. ولی مامانی هفته پیش مریض شده بود و میترسید که شما ازش بگیری و تو مریضی واکسن هم زده باشی. چند روز صبر کردیم تا من خوب بشم و خدا را شکر تو هم از مامانی نگرفتی و تونستیم واکسن بزنیم. اول قطره فلج اطفال و بعدش هم دو تا واکسن روی دو تا رون خوشگل شما.

وقتی واکسن را وارد پاهات کردند گریه کردی ولی خیلی زود خودتو جمع و جور کردی و بعد از بیرون اومدن از مرکز بهداشت هم برای اینکه حواست پرت بشه و یکم هم فعالیت کنی پاهات قلمبه نشه رفتیم خرید. هر دفعه یادت می اومد دستتو میذاشتی روی پای چپت و اخماتو میکشیدی تو هم یعنی دردم میاد و بعدش میرفتی دنبال بازیت.

روز اول هر ٤ ساعت بهت استامینوفن دادم تا شب. موقع خواب بابا مجید گفت که امشب پیش خودمون بخوابونیمت. تو هم که از خدا خواسته. البته راستشو بخوای فردا صبحش منم خوشحال بودم و فکر میکردم چرا برای واکسن های قبلیت اینکار را نکرده بودم؟ خیلی راحت تر بود. پیش خودم بودی و مرتب تبت را چک میکردم. حدود ساعت ٢ نصفه شب دیگه رسیدی به ٣٨ درجه. یکم پاشویت کردم و بدنت را خنک کردم. اوجش ٢ تا ٣ بود . دقیقا مثل تمام واکسنهای قبلیت. بعدش هم شروع کردی به خنک شدن و صبح هم مثل یک نی نی خوب که هیچ  اتفاقی براش نیفتاده ٨ صبح با چشمهای سیاهت نشستی بالای سرم و بیدارم کردی. انگار نه انگار که کلی استامینوفن خوردی.

خدا را شکر پاهات نه ورم کرد و نه درد گرفت. کلا تو خیلی پسر خوبی هستی و برای هیچ کدوم از واکسنهات منو خیلی اذیت نکردی. ممنونم پسری.

دیگه واکسن رفت تا ٦ سالگی. نمیدونم چرا بهش که فکر میکنم هیجان زده میشم. یعنی وقتی میریم برای واکسن ٦ سالگی کجاییم؟ تو چقدری شدی؟ من چه شکلی شدم؟ ووی!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)