اولین مسافرت کیان
پسر گلم. اولین مسافرت زندگیتو در دو ماه و نیمیت رفتیم. مامانی خیلی خسته بود و احساس میکرد به یک مسافرت نیاز داره. آخه در دوران بارداری بابایی اجازه نداده بود مسافرت بره و حالا هم دو ماه بود که با جدیت بچه داری کرده بود.
با دوستای بابایی تصمیم گرفتیم بریم شیراز.
مامانی هم اولین مسافرتش شیراز بوده ولی توی دل مامان جون.
وقتی به همه گفتیم می خواهیم بریم شیراز همه یجوری نگامون کردند. البته ما دیگه اینقدر بزرگ شدیم که کسی باهامون مخالفت نکنه ولی قیافه دوتا مامان بزرگات نشون میداد که چقدر مخالفند و دلشون می خواد از دست من وباباییت سرشونا بکوبند به دیوار.تو دلشونم میگفتند اینا دیگه چقدر بی عقلند میخواند نی نی دوماهه را ببرند مسافرت اونم تو فصل پاییز. ما هم به روی خودمون نیووردیم و صبح یکشنبه 22 آبان راه افتادیم
توی ماشین شما توی کریریت خوابیده بودی و مامانی هم برای رسیدگی به شما عقب ماشین نشسته بود. اول رفتیم پاسارگاد و سر مقبره کوروش کبیر. اینم عکس تو بابایی.
خدا را شکر هوا خیلی شیراز خوب بود و من اصلاً نگران سرماخوردگی تو نبودم. توی حافظیه شیراز تو رو برای اولین بار توی آغوشیت گذاشتیم. اول فکر میکردی نباید توش تکون بخوری مثل مجسمه دست و پاتو گرفته بودی ولی کم کم فهمیدی که میتونی تکونم بخوری.
عزیزم توی آغوشیت یک عالمه برای عمو و خاله هات خندیدی.
پسری تا آخر هفته شیراز موندیم و یک عالمه خوش گذشت. خیلی هم مسافرت با تو راحت بود ولی علت اصلی اینکه اذیت نشدیم این بود که کریر شما روی چرخهای کالسکتون نصب میشه و برای همین ما تونستیم با تو مثل یک نی نی یکساله همه جا بریم واصلاً مجبور نشدیم بغلت کنیم.
اینم عکس شما موقع ناهای توی یکی از رستورانهای شیراز که موسیقی زنده داشت و تو داشتی براش ذوق میکردی