کیان آرایشگر

خب من واقعا نمیدونم اینکه شما بچه ها تا این اندازه مقلد هستید و هرکاری که بزررگترها انجام میدند میخواین انجام بدید خوبه یا بد؟ از نظر شخص من که فاجعست ولی از نظر تربیت و بزرگ شدن و ایناشو نمیدونم....

همیشه میرفتی ارایشگاه و خب هی هم گیر که مامان بشین من موهاتو درست کنم و منم دقیاق اون متن را یادم نیست ولی یک جائی یک روزی یک متنی خونده بودم که مادر ها در مقابل بچه ها خصوصا پسر باید اجازه بدند که موهاشون را نوازش کنند و موهاشون را شونه کنندو ...منم که خب نمیخوام مادر بدی باشم همیشه و همیشه اجازه میدادم با اینکه هربار یه عالمه موهام را میکشیدی و دردم میاومد. ولی این بازی را دوست داشتی. پیش بند ارایشگاهت را بهم میبستی و با شونه و برس هات به جون موهام می افتادی...و منم که صبور 

تا این دفعه که البته قطعا دفعه اخر هم خواهد بود. اومدی گفتی مامان بشین موهاتو درست کنم و منم نشستم پشت به تو و مثل همیشه کیف ارایشگاهت را اوردی و پیش بند بستی و شروع کردی به شونه کردن و ....که یک دفعه یه صدای نه خیلی خوشایند شنیدم....

"خرت" صدای چیده شدن یه دسته مو با قیچی....برگشتم دیدم بعله یه دسته نه خیلی کم حجم و نه خیلی کوتاه از موهام تو دستته...گفتم کیا! گفتی داشتم خوشگلت میکردم خب....نمیدونم چرا نزدمت..نمیدونم چرا جیغ نکشیدم و نمیدونم چرا دعوات نکردم...ولی اینو بگم که بابا مجید را حسابی دعوا کردم. بهش گفتم اگه دفعه قبل که موهای خودشو چید دعواش کرده بودی و نمیخندیدی الان رو موهای من تکرار نمیکرد.

این طولی از موهامه که چیدی ولی ضخامتش تقریبا سه برابر این بود...

مجبور شدم برم آرایشگاه و بگم همه موهام را به اندازه این برسون...موهام مصری شد..دست گلت هم درد نکنه..

و البته که دیگه هرگز جرات نکردی به من بگی بشین تا موهات را درست کنم ولی دلیل نمیشه نگی بشین تا ارایشت کنم..هربار من ارایش میکردم هی میگفتی مامان بزار من اینو بزنم بزار من اونو بزنم..اخرش بهت قول دادم یک روز که تعطیل بود و قرار نبود بریم بیرون بزارم تو ارایشم کنی...

اینم اون روز

یعنی تو این پالت سایه های من و اون شت ها خودتو کشتی از بس ذوق کردی...

عمرا عکس نتیجه این فعالیت را برات بزارم...حالا بعدها اگه در اینده در این شاخه ها موفق شدی یادت باشه همش از صبوری من بوده