کیان و برف بازی
پسری مامان متاسفانه شهر ما در تمام پاییز و زمستان امسال نه برفی داشت و نه بارونی...داریم کاملا خشک میشیم...تا نزدیک ترین شهرهای اطرافمون برف و بارون میاد و اینجا هیچ...از بس عقده برف و برف بازی پیدا کردیم به بابا مجید گفتیم ما را ببره پیست برف بازی...
اینم شما و پارسا در لحظه ای که رسیدیم به ویلا و هنوز حتی کامل پیاده هم نشده بودیم...
برف ندیدگی در ما بیداد میکند
ابهت برف واقعا ادم را میگیره...
واقعا زیباست و البته سرد....
اینم کیان با تویوپ بزرگ ترا...با ایکه یه تویوپ کوچولو هم برای تو و پارسا گرفتیم ولی ترجیح میدادی با این بازی کنی
اینم تویوپ خودت که بابا چند بار بردت تا پایین
اینم موش من در حال ادم برفی درست کردن
از توی خونه وقتی بهت گفتیم میریم جائی که برفه گفتی من میخوام ادم برفی درست کنم و باید ذغال بیارم برای چشمهاش و هویج برای دماغش..ما هم اطاعت کردیم و بردیم.
پونصد بار تا اونجا پرسیدی ذغال و هویج منو اوردی؟
ولی اخرش ادم برفی اون مدلی که تو فکر تو بود نشد.
اینم مامان و پسری که داره باهاش برف بازی میکنه....
امیدوارم سال دیگه زمستون شهر خودمون هم برف بیاد و من و تو بتونیم یه عالمه برف بازی کنیم