کیانکیان، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره

برای کیان عزیزم

کیان و مهمونی خونه خاله فریبا

1394/6/12 14:51
نویسنده : مهسا
599 بازدید
اشتراک گذاری

پسری مامان خاله فریبا دوست مامان مهسا تازه یه ماشین نو خریده و برای خرید ماشینش مهمونی گرفت و دعوتمون کرد خونشون. شما بعد از ظهر بر خلاف خیلی روزها یه خواب خوب رفتی و سرحال اماده برای مهمونی. چون چند روز قبلش تولدت بود و پاپیون زده بودی و بهت گفته بودم دوستان تولدت هم هستند گفتی پاپیون میخوام و منم اطاعت کردم...تو مسیر دوست مامان و پسرش آیدین که دوست شماست را هم سوار کردیم و عملا شیطنت شماها شروع شد. تمام طول مسیر تو و آیدین تا کمر از پنجره ماشین بیرون بودید و عملا ما رو سکته دادید تا رسیدیم خونه خاله و از بدو ورود نمیدونم چه اتفاقی افتاد که شروع کردید به دویدن بی وقفه. و حرفهای مامان هم هیچ اثری نداشت. و اینقدر ادامه دادی و دادی تا توی یکی از دویدنات لیوان شربت را کامل روی مبل و فرش خاله فریبا خالی کردی..خیلی خوش شانس بودم که مبلهای خاله قابل شستشو بود وگرنه از شرمندگی میمردم..و البته که چون چندین بار به شما تذکر داده بودم و گوش ندادی و نتیجش این شد تنبیه چند دقیقه ای توی اتاق شدی. و دقیقا از بعد این اتفاق اروم گرفتید و شروع کردید به کارتون دیدن و لگو بازی کردن.

 

 

 

اون بالش زیر پات منو کشت و قطعا خاله فریبا را ترسو

حیف که اون لحظه هایی که از کنترل خارج میشید را نمیشه تو عکس ثبت کرد.

شب هم موقع برگشتن تو و آیدین حسابی از خجالت من و مامان آیدین در اومدید و ماها با سرهای درد گرفته و حرص خورده رسیدیم خونه و تنبیه شماها هم  این که مهمونی بعدی قطعا بدون بچه برگزار میشه..زبان

پسندها (1)

نظرات (0)