کیانکیان، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره

برای کیان عزیزم

کیان و پیشی خونه

1394/1/22 13:33
نویسنده : مهسا
885 بازدید
اشتراک گذاری

کیان خوبم، تو هم مثل مامان عاشق پیشویی...ملوس دوست داشتنی من که تقریبا شده عروسک تو و با هم دیگه دعوامون میشه سر اینکه پیشی منه یا پیشی تو...پیشی های توی بالکن هم هر روز باید بهشون غذا بدی. وگرنه منو میکشی که پیشی اومده گشنشه. چون این پیشی ها آزادند و همه جا میرند ما اجازه نمیدیم بیان تو خونمون ولی تو با ما فرق داری. حالا من یکم انعطاف پذیریم به خاطر عشقم به گربه بیشتره ولی بابا مجید اصلا و ابدا...ولی تو شیطون بعضی وقتها میری عمدا در بالکن را باز میزاری و میای...بعدم یواشکی کشیک میدی ببینی کی پیشوها میاند تو خونه....

یه روز من و تو با هم تو خونه بودیم...دیدم صدات نمیاد از آشپزخونه اومدم بیرون و هرچی صدات کردم جواب ندادی. یکم گشتم اناقها را دیدم نیستی. داشتم واقعا نگران میشدم که دیدم پرده مهمونخونه تکون خورد. اومدم دیدم رفتی پشت پرده. پرده را زدم کنار و این صحنه را دیدم:

 

پیشو را آروده بودی تو و برای اینکه من نبینم رفته بودی پشت پرده و باهاش بازی میکردی...

خب کثیفه مامان کچل

ولی وقتی مامان آدم عاشق پیشی باشه نمیشه کاریش کرد و خیلی زود کوتاه میاد و اینطوری میشه که میبینی:

 

فکر کنم فرار کرد از دستت...چون تا چند روز پیداش نبود  خندونک

 

تا یه بعد از ظهر بهاری که بارون میاومد از همون رگبارهای بهاری...اومدی که مامان پیشو تو بارون خیس شده. منم ساده بهت گفتم امان پیشوها تو بارون بیرون نمیاند چون از آب بدشون میاد و نمیخواند خیس بشند. بارون که بند بیاد میاند پیشت. گفتی نه پیشو اومده و سردشه. اتفاقا جمعه بود و بابا مجید هم تو خونه. اونم آوردی که پیشو سردشه. اومدیم دیدیم واقعا پیشوت کلی بارون خورده و از سرما داره میلرزه. اینقدر میلرزید که دیگه بابا مجید هم دلش براش سوخت و اجازه داد بیاد تو خونه گرم بشه.

اینم پیشوی خیس لای ملحفه و جلوی بخاری اتاق شما

شما هم یک پرستار نمونه در حال نوازش پیشو به قول خودت پیشو سفیده

 

 

کم کم پیشو خشک و گرم شد و لرزشش هم خوب شد

بیدار شد و شروع کرد دور اتاقت گشتن که دیگه بابا مجید با وجود مخالفتهای شما اخراجش کرد....

حالا میری تو بالکن با تفنگ آب پاشت باهاشون آب بازی میکنی و من متعجبم از گربه که بهش آب میپاشی ولی میفهمه بازیه و میپره بالا پایین و میاد دوباره پیشت....

بازی با گریه ها لذت بخشه. منم دوست دارم .دل آدم شاد میشه. بازی کن پسرکم...ولی دستشون نزن لطفا....

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)