تولد پارسا
کیان، پارسا و شنتیا
کیان و پارسا پشت کیک تازه از راه رسیده
کیان و کیک پارسا
این کیک خوشگل تولد پارسا که شما عاشق مزه خمیر فندانت روش شدی و من خیلی حرص خوردم.
رنگ و خاک قند و گلیسیرین.
کیان مامان تولد پارسا ، دوست عزیزت و شاید هم بشه گفت تنها دوستی که فعلا داری 4 فروردین بود و خاله مهلا جشن تولدش را پنجشنبه 22 اسفند ماه براش گرفت و شما هم دعوت بودی.
از صبح بهت گفتم تولد پارساست و کلی ذوق کردی و هی گفتی بادکنک دایه؟ شمع فوت کنم؟ و منم بهت خندیدم. تا عصر که با همدیگه رفتیم تولد.
پارسا سه سال و نیم از تو بزرگتره و تولد شش سالگیشو گرفت. دوستهای مهد کودکش اومده بودند و باهام بازی میکردند و اول که وارد شدیم تو کاملا بهت زده و گیج نگاه میکردی. منم از این شرایط راضی نیستم پسری ولی دست من نیست. ما خانواده خیلی خیلی خلوت و ارومی داریم و اثری از بچه و نی نی نیست. کوچیکترین بچه های قبل از تو الان 13-12 سالند و بعد از تو هم کسی هنوز به دنیا نیمده و اینطوریه که تو غیر از تو پارک و زمین بازی هیچ وقت و تو هیچ خونه ای اینهمه بچه یکجا ندیده بودی و رفته بودی تنهایی نشسته بودی روی مبل خاله و اصلا بازی نمیکردی.
اخرش هم بالاخره تونستی با پسر خاله پارسا که هفت روز از تو کوچولوتره بازی کنی و یکم هم تنهایی. ولی بازم جرات نکردی با بقیه بچه ها و گروهی بازی کنی.