کیانکیان، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره

برای کیان عزیزم

عکس

1392/10/15 8:39
نویسنده : مهسا
349 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

سلام!

 

 

یک روز سرد زمستونی و من دارم با مامانم میرم بیرون و شیطونیم گرفته

 

 

 

 

اینجا هم دنبال بارون میگردم و هی میگم مامان بارون خواست!!!

پسری منم خواست ولی دست من وتو نیست....

 

 

 

بابایی داره فیلم میبینه . منم اینطوری مبهوت تلویزیون.

یکم ترس هم اخر نگاهم هست

 

 

اینم ذوق سرشار به خاطر درست شدن خونه!

 

 

دارم کارتون میبینم ولی اونکه دستمه چه ربطی داره خیلی معلوم نیست.

 

 

مامانم بدون اجازه و نظر سنجی از من غذا گذاشته برام بپزه...من از اینا می خواستم خودم رفتم از تو کابینت پیدا کردم و اینطوری گذاشتم تو قابلمه...

اینکه چقدر خدا بهم رحم کرده را فقط الان مامانم میدونه.

 

 

من آدم تمیزی هستم...شک دارید؟

 

 

اینطوری هم تلویزیون میبینم

 

 

و حتی اینطوری....

 

 

مامانم کمد لباسهاشو خالی کنه من خودمو میرسونم بهش

 

 

چراغ قوه میبرم داخل و در را میبندم و کلی اون تو ذوق میکنم و نور بازی میکنم.

 

 

خسته هم میشم

 

 

دیگه تو ماشینم  کاتون میبینم....

 

مامانم همش نگرانه که بابا هم ببینه. اخه اونم کارتون دوست داره

 

 

نخندید به شال گردنم که از زیر کاپشنم اویزونه.تقصیر مامانمه!!!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مهدیس
20 دی 92 23:10
خیلی بامزس
مهسا
پاسخ
به خالش رفته