کیانکیان، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره

برای کیان عزیزم

من!

1392/8/22 18:39
نویسنده : مهسا
281 بازدید
اشتراک گذاری

خیلی دوست دارم بدونم تصورت از کلمه من چیه؟متفکر هنوز وقتی بهت میگم اسمت چیه؟ میگی من!!!نیشخند همیشه حرفمو گوش میدی و هر وقت برات چیزی را توضیح میدم قبول میکنی. دیگه همه کلمات را میتونی تکرار کنی. حتی چند روزه که اسم خاله مهدیس را هم میگی. البته مانا هم سر جاشه ولی بازهم اسمت منه! حتی بیرون که میریم کسی ازت بپرسه اسمت چیه؟ میگی من! چرا اخهسوال! اینهمه فکر کردم برات اسم انتخاب کردیم اونوقت من!

 

من دوست داشتنی من! دلم برات ضعف میره وقتی ادای پسرهای بزرگ را در میاری. وقتی برای لباس نو ذوق میکنی. وقتی بهت میگم کیان خوش تیپ شدی یک لبخند خوشگل میزنی و دور خودت میچرخی تا ببینمت. خیلی با مزه ای وقتی جو میگیرتت و داریم میریم بیرون میگی "چشم ایخوام" ترجمش یعنی عینک می خوام!!!  پیس پیس هم سر جاشه! خدا به داد من برسه چند سال دیگه که تو بزرگتر بشی. کلافه

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

من عزیزم! مامانها وقتی می خواند نی نی پیدا کنند خودشون را  آماده می کنند. البته فکر میکنند که دارند اماده میکنند تا واردش نشند باورشون نمیشه که چقدر پیچیده تر از تصور و خیاله.  بعضی از شبها وقتی که دارم می خوابم احساس میکنم ٩٩ درصد انرژی بدنم را صرف حرف زدن کردم.وقت تماماصلا فکم درد میکنه. خودم خندم میگیره که چطور مجبور شدم اینهمه حرف بزنم. کاش همش در راه تربیت و شکوفایی تو بود. بیشترش به هدف دور نگه داشتن تو پسر وروجک از خطرات و اتفاقهای بده!

 

چند روز بود که حواست رفته بود به پریز و دو شاخ. قافل میشدم خودت را رسونده بودی بهشون. چشمک کوچولو که بودی مامان جون ازم خواست درپوش پریز بگیرم و من با کلی حس خوب بهش گفتم که پریزهای خونه ما بالاست و دستش نمیرسه!!! یادم نبود که تو زود بلند میشی و زود از در و دیوار و مبل و میز بالا رفتن را یاد میگیری. چند روز باهات کلنجار رفتم. انواع روشهای اموزشی از توضیح گرفته تا اعلام خطرات و جیز شدگی و کودک خوب بودن وحواس پرت کردن و .....دیدم خیر دارم خودم را خسته میکنم و تو رو حساس تر و لجباز تر! ابلهیک راه بیشتر نداشت اونم اموزش! یادت دادم که از کجای دو شاخ را باید بگیری و به کجاش نباید دست بزنی و تمام. چند تا دو شاخ و پریز را امتحان کردی و بی خیال شدی....بعضی وقتها انگار مامانها خودشون کار را برای خودشون سخت می کنند.بازنده

البته همیشه هم به این راحتی قضیه تمام نمیشه.دیروز بعد از ظهر یک ساعت و نیم حرف زدم و اخرش نتونستم قانعت کنم که چرا همه حیوونهای توی اتاقت مثل خرسی، میمون، پیشی.....دم دارند ولی تو نداری. هر چی توضیح دادم رفتی یک عروسک دیگه اوردی که این دم دایه!!!! حالا من چکار کنم. انتظار نداری فرضیه تکامل را برات از اول تا اخر بگم و تو هم بگی مرسی مامان که!!! واقعا از کجا برای این سوالها جواب پیدا کنم! ؟؟؟؟؟تعجب

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مهدیس
22 آبان 92 22:42
بابا خوش تیپ چه جیگری شدی خاله مرسی خاله