کیان و شیطنت
پسر کوچولو ازت اجازه میگیرم و بازوهاتو گاز میگیرم میخندی و به آستانه درد که میرسه میگی مامان بس!
بهت میگم کیان چه خبر؟ مگی: هیچی!
ببخشید که اینو مینویسم میدونم جمله قشنگی برای یک وبلاگ عمومی نیست ولی خب تمام اتفاقات مهم زندگیت باید اینجا باشه. حتی اینکه پریشب مشکلمون با دستشویی دوم هم حل شد. اخر شب گفتی مامان پوپو و بردمت رو رابط نشستی و به من گفتی بیو بییون! و چند دقیقه بعد صدام کردی و بعد هم با کلی ذوق سیفون را فشار دادی. انگار قله اورست را فتح کرده باشی البته منم حس مامانی را داشتم که بچش از بالای اورست براش عکس یادگاری فرستاده. جایزه بهت یک بیل مکانیکی کنترلی دادم که خیلی براش ذوق کردی. کلاغه هم برات رو دیوار حمام یک هواپیمای بزرگ چسبوند.
البته جلوی بیلمون شب خراب شد و دو بار من و بابا درش را باز کردیم و درستش کردیم ولی دوباره تو خرابش کردی و ما هم بیخیال شدیم. خودت ولی بیخیال نشدی
خیالم راحت شد. این یکی هم تمام شد. الان فقط دیگه شبها برای خواب پوشک داری. چند روزه که صبح که بیدار میشی پوشکت خشکه ولی بعضی روزها هم خیسه. هنوز برای پوشک شب زوده.
از پوشک گرفتن خیلی خیلی خیلی راحت تر از اونی بود که تو مغزم تصور میکردم و برای خودم ساخته بودم. خدا جونم بازم ممنون.
اینم دهن خوشگل وکوچولوت که تو خواب باز میذاشتی و هفته پیش بردمت پیش متخصص گوش و حلق و بینی (دکتر هوایی) . معاینت کرد و گفت چون زیاد مریض نمیشی احتمال زیاد مربوط به لوزه سومت نمیشه و یکم حساسیت فصلیه. یک اسپری داد که 15 روز استفاده کنیم و گفت اگه خوب که شدی که هیچ و اگه فرقی نکردی بریم از لوزه سومت عکس بگیریم و ببریم براش. الان یک هفته میشه که استفاده کردم.شبها قبل از خواب و خدا را شکر دیگه دهنت را باز نمیذاری. یکم خر و پف هم میکردی که دیگه نمیکنی و خیلی راحت تر و خوب می خوابی. خوشحال شدم یک عالمه که نیازی به عمل لوزه سوم نداری.
از حمام که می اومدی تمام تابستون از زیر خشک کردن موهات در میرفتی ولی حالا که یکم هوا خنک شده از حمام که میای میگی مامان سرد بیا خشک! میفهمم که سرت یخ کرده.ولی سشوار مامان را قبول نداری. فقط با سشوار خودت و اونم توسط خودت.
این کتابها را هم بابا مجید برات خریده و من قایمشون کردم وهر دفعه یکی را به عنوان جایزه بهت میدم.
اینم یک عکس خوشگل از پسر ورزشکارم
بقیه عکسهاتو میزارم تو ادامه مطلب
این یک کیان تازه از خواب بیدار شده!
اینم یک کیان شیطون که با بابا مجید که میره بیرون در را روی مامانش میبنده. میترسی فرار کنم؟
اینم هنر نماییهای بابا تو آسانسوره
خیلی هم بد نیست.
اینم پسر سوسول مامان که به شدت از اینکه آفتاب بهش بخوره بدش میاد و غر میزنه و میگه داغ.
تو ماشین هم تا آفتاب بیاد روت سریع افتاب گیر بر میداری و میزاری رو شیشه.
چند روز پیش دم سوپر پیادت کردم ظهر بود و افتاب، افتاب گیر شیشه را گرفتی جلوی صورتتو از ماشین پیاده شدی.
مادر خوبه دخمر و سفید نیستی و اینقدر حساسی.
اینجا اماده فرار از دست مامانی.
عاشق اینی که دنبال همدیگه بدویم.
دیگه من تو همسایه ها آبرو ندارم.