کیانکیان، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

برای کیان عزیزم

سالگرد ازدواج مامان و بابا

1392/7/17 16:09
نویسنده : مهسا
1,373 بازدید
اشتراک گذاری

پسرگل مامان امروز نهمین سالگرد عروسی مامان و بابا توئه و اگه عصبانی نمیشی دومین سالگرد ختنه کردن تو! نیشخند حالا چرا ما شب سالگرد عروسیمون را برای ختنه کردن تو انتخاب کردیم دقیقا نمیدونم. عوضش باعث میشه هیچوقت یادمون نره. خنده

نه سال پیش اینموقع من و بابایی تو آتلیه بودیم و داشتیم عکس میگرفتیم و حالا من تو خونه دارم وبلاگ مینویسم، بابا مجید سر کاره وتو هم لالا! عجیبه ها! امسال بر خلاف هر سال و یا راحت تر بگم هر مناسبتی ترجیح دادم هیچ کاری نکنم. نه کیک خریدمو نه گل! چراشو نمیدونم .شاید می خوام ببینم اگه من نخرم کس دیگه ای میخره یا فقط برای خرید کردن من ذوق میکنند. از هر طرف که بهش نگاه کنی کار خوبی نمیکنم.حتی ته دلم هم راضی نیست ولی بعضی وقتها ادم دلش می خواد سنت شکنی کنه. حتی اگه بعد از نه سال باشه.قلب 

 

پسری بزار از من و بابا بگذریم و بریم سراغ تو! برات یک سی دی باب اسفنجی کامل خریدم. دوستش داری و خودت میاری میدیش به من که برام بزار و بعد هم میری عروسک باب اسفنجیتو میاری و این مدلی میشونیش تا کارتون خودش را ببینه:

 

 

خودت هم همه مدلی تلویزیون میبینی. بیشتر شیطونی میکنی تا تلویزیون دیدن

 

 

این عکس تنها چیز مهمش دمپایی های سبز توئه. از وقتی خودت میری دستشویی مامان جون گفت که باید برای خونه خودشون دمپایی بخره و یکروز که با همدیگه رفتیم خرید یک مغازه پیدا کرد و منم روی عادت خودم رفتم و یک خوشمل برداشتم. ابی سرمه ای بود و کلی انگری بردز هم روش ولی تا بهت دادم گفتی نخوام! گفتم پس چی می خوای و خودت از توی دمپاییها اینو برداشتی و کلی هم ذوق کردی. اینقدر که بعد از اینکه مامان جون خرید هرچی برات توضیح داد که این مال خونه خودشونه و تو خودت داری قبول نکردی و اوردیشون خونه و فرداش دمپاییهای خودت را گذاشتی تو پلاستیک و بردی خونه مامان جون.مامان فدای این حس استقلال طلبیت بشه که دیگه خریدهاتم خودت انتخاب میکنی. چه شود لبخند

 

 

 

این عکس را هم دوست دارم. گوشه اتاق تو آفتاب نشستی و داری با خودت لگوبازی میکنی.

 

 

 

اینجاهم خودت داری فشار خون خودت را میگیری

 

 

فسقلی تو باید به همه کاری کار داشته باشی آخه!!!!

 

نکن! انگشتت میسوزه. لامپ داغه! کلافه

 

الان هرچی فکر میکنم ربط این پست را با اسمش درک نمیکنم. مهم اینه که یادت بمونه ١٧ مهر سالگرد عروسی مامان و بابای توئه

 

عصر هم دارم میبرمت پیش متخصص گوش و حلق و بینی ببینیم بالاخره مماخ تو باز میشه شب بخوابی و بزاری مامان هم بخوابه یا نه!

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مهسان
20 مهر 92 10:45
خاله شما تو خانه تان بر روي صندلي ماشين جلوس مي فرماييد




خاله بزار نی نی بیاد اونوقت متوجه میشی که زندگی درهم یعنی چه!
مهدیس
1 آبان 92 22:19
سالگرد ازدواج تون مبارک گوگولیم ایشالا خوب میشه



مرسی خاله.