کیان این روزها
پسری مامان جون و خاله دیروز از مسافرت مشهد برگشتند و تو کلی برای خاله ذوق کردی. البته این دلیل نمیشه که بازم اسمشو درست بگیا. همچنان مانا صداش میکنی و وقتی حرص میخوره غش غش بهش میخندی. منکه فکر میکنم برات یک جور بازی شده که اسمشو مانا بگی اونم غر بزنه! هرچی هم وعده بهت میده که اگه اسمم را درست بگی اینکار را میکنم و اونکار...فایده نداره که نداره....
کلی سوغاتی خوشمل هم گرفتی. وقتی خاله و مامان جون بهت دادند تند لباسهاتو شروع کردی به در آوردن تا یکی یکی بپوشیشون و امتحان کنی. عزیزمی که این اخلاقت به مامان مهسا رفته که هر چیز نوئی را زودی امتحان می کنی.
اینم سوغاتیات
تو این چند روز که مامان جون و خاله نبودند دوتایی با همدیگه کلی گشتیم. یکروز رفتیم دوباره سرزمین عجایب.چون هوا خنک شده یکم تحمل هواش راحت تر بود
یک شب هم با همدیگه رفتیم خانه کودک و نوجوان که نمایشگاه بازیهای فکری کودکان بود. تو بیشتر عاشق آبنمای بیرونش شدی تا بازیهای داخل نمایشگاه.
قسم میخورم این تنها آبنمای موزیکال دنیاست که با موسیقی سنتی کار میکنه. البته تنها هماهنگی حرکت آب و موزیک تو لحظه ای بود که موزیک تمام میشد و آبنما هم متوقف.
یک روز هم با دوستهای مامان و مانی رفتیم پارک.یکم یاد گرفتی که مامان کنار زمین بازی بایسته و تو تنهایی بری بازی.
چند تا عکس هم برات میزارم تو ادامه مطلب
این جینگولک بازیهاته قبل از خواب شب که هر کاری میکنی تا دیرتر بخوابی.
هوا خنک شده و برای خواب بلوز آستین بلند و شلوار میپوشی خیلی بامزه میشی.
اینم ستون جدید خونمونه با مازیک وایت بردی که برات خریده بودم زحمتشو کشیدی
اینم استیکر پشت تلویزیون.
منکه دیگه برام عادی شده. مامان بزرگ و بابا بزرگ هم بعد از سه تا پسر شیطون که شیطون ترینشم ظاهرا بابای شما بوده براشون عادیه ولی قیافه مامان جون که دو تا دختر اروم و بی صدا و مظلوم را بزرگ کرده واقعا با دیدن این صحنه ها بامزه میشه. اصلا باورش نمیشه که دیوار خونه ادم این شکلی باشه!
اینم آخرین اثر لگویی شما به قول خودت "دویوست میکنی"
اینم کمتر از یک دقیقه بعد از رسیدنمون به خونست اگه پوشک خریده باشیم. نمیدونم چرا تا پوشک میخریم درش را باز میکنی و همشو در میاری.
اینم لگو چینی جدیدته با وسایل خونه مامان مهسا
تازه نگران ریختنشونم هستی!
شیطونی کن پسرک.مطمئنم که دلم برای این شیطونیهاتم تنگ میشه.