کیانکیان، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

برای کیان عزیزم

کیان 25 ماهه شد!

1392/7/7 13:23
نویسنده : مهسا
499 بازدید
اشتراک گذاری

پسر کوچولوی مامان امروز یعنی ٧ مهر ماه ١٣٩٢ تو ٢٥ ماهه شدی. در ٢٥ ماهگی ١٥ کیلو وزن داری و ٩٢سانتیمتر هم قدته. بین ٢٤ تا ٢٥ ماهگی نه قد کشیدی و نه وزن اضافه کردی که دکترت گفت هیچ اشکالی نداره. البته طبیعیه اگه هر ماه قد بکشی که تا ٢٠ سالگی دیگه از هیچ دری نمیتونی بیای تو! نیشخند

 -فعلا بیشتر از هر کار دیگه ای حرف زدنت با مزست و دل ادم را میبره. نمیتونی بگی ادامس فقط اداشو با دهنت در میاری و میای میگی " مامان خوشمزه دایی؟" بگم اره چشمات برق میزنه و بگم نه میگی "بریم دد اقا بده" میگم باشه بریم چند دقیقه بعد با بلوز و شلوار و دو تا کفش زیر بغلت وایسادی جلومو میگی بریم!

 

میریم سوپر میری دم پیشخون و به اقا میگی " اقا می می دایی؟" "ادامسها را هم نشون میدی و میگی "من ازینا ایخوام". یکبار هم دم سوپر از تو ماشین پول برداشتی و تا اومدم کیفمو بردارم و ماشین را قفل کنم رفته بودی تند تند تو سوپر و از اخرش ژله برای خودت برداشته بودی و داده بودی به اقا و همه پولهاتم داده بودی و گفته بودی میسی! تا اومدم تو سوپر دیدم همه ادمها دارند بهت میخندند و تو هم با تعجب نگاشون میکردی. تعجب

-وان حمامتم جمع کردیم. دیگه دوست نداری تو وان بشینی.بزرگ بزرگ شدی و خیلی بامزه اول دوش میگیری و بعد مامان یا بابا سرت را میشورند و بعد هم خودت لیف میگیری و با صابون کفی میکنی و با دقت خودت را میشوری و ما کلی بهت میخندیم.  بابا ازت سوئ استفاده میکنه و پشتشو براش میشوری کلی هم ذوق میکنی. تشویق

 

-غذا خوردنت هم همچنان  صبحانه زوری میخوری و ناهار هم خیلی کم و بعد از خواب بعد از ظهر تازه انگار معدت اماده غذا خوردن میشه و تا شب موقع خواب راحت چیز میخوری. اگه به این مدل غذا خوردن ادامه بدی حتما چاق میشی و باید رژیم بگیری. زبان

 

- شیر پاستوریزه هنوز با شیشه میخوری ولی فقط موقع خواب. نمیدونم بدون شیشه چطوری اینهمه شیر بهت بدم؟ اصلا نمیدونم کی بادی شیشه را ازت بگیرم.ا صلا چرا باید بگیرم. هیچ ادم بزرگی را ندیدم با شیشه شیر بخوره. پس تو هم نخواهی خورد به موقعش میفهمی چقدر سخته مک زدن و یک لیتر شیر را از این سوراخ پلاستیکی بیرون کشیدن. خودت خیلی زود میزاریش کنار من میدونم. یول

 

- اسباب بازیهای مورد علاقت هنوز برج مکعب، موتور و کامیونت، لگوهات، ماشینات که نمیدونم چرا در روز اول یکی از چرخهاشو میکنی و بعد شروع میکنی به بازی.البته در طول چند روز بعد یک یا دوتا چرخ دیگشم میکنی.  هر دفعه طبقه ماشینهاتو خونه تکونی میکنم و چند تا ماشین و چرخ و ...میریزم دور.

تو سوپر حتما حتما حواست هست که برای ماشینات باطری برداری قهقهه

 

-کتاب خوندن هم هنوز عشقته. مخصوصا که مامان بیاد تو تختت و  کنار هم روی بالش بخوابیم و مامان کتاب بخونه. هر کتابی که تمام میشه میگی بازم ایخوام و میریم بعدی. . راستشو بخوای بعضی وقتها دیگه خسته میشم .مخصوصا که یک کتاب را ممکنه ٣یا ٤ بار خونده باشم و بازم میگی اینو می خوام. کلافه.ولی من بازم می خونم.

 

- اتلیه دو سالگیتم بردمت و منتظرم عکسهات اماده بشه. پسر خوبی بودی و تقریبا به حرفهای خانم عکاس گوش دادی و اذیت نکردی. امیدوارم نظر اونم همین باشه. چشمک

 

- پشت چراغ قرمز تا می ایستادم میگفتی مامان بوق بریم!  دیدم ای وای از اون راننده ها میشی که پشت چراغ قرمز بوق میزنند تا بریم. تصمیم گرفتم چراغها را یادت بدم تا یکم صبورتر بشی. خیلی خوب یاد گرفتی چراغ قرمز میبینی میگی مامان وایس! و تا سبز میشه میگی هورا بویو بویو! البته بابا مجید یکم در اموزشمون اختلال ایجاد میکنه چون بعضی از چراغها را معتقده اشتباهی گذاشتند متفکر

 

 

این عکس٢٥روزگیت

 

اینم ٢٥ ماهگیت تو کشو تختت

 

 

چقدر دلم می خواد  عکس ٢٥ سالگیت را ببینم.

 

فندق مامان ٢٥ ماهگیت مبارک.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

"خاتون"
13 مهر 92 10:27
الهیییییییییی به این پسر 25 روزه. خوبه نخوردینش




]
مریـــم ( مــامـــان آریـــن )
13 مهر 92 14:28
25 ماهگیــــت مبارک کیان جووووونممم

بوس بوس خوشگلممممممم




ممنون خاله مریم.
مامان رومينا
16 مهر 92 16:24
مهسا جون اميدوارم كيان دوست داشتني كنار خانواده مهربونش هميشه سلامت باشه و موفق
و شاهد بزرگ شدنش باشي و لذتشو ببري



ممنون مامان رومینا عزیز.
مهدیس
1 آبان 92 22:32
خدا حفظت کنه عزیزم مهسا جون 25 سالگیشم میبینیم



وای من اونموقع چند سالمه!!!!؟