کیانکیان، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

برای کیان عزیزم

شیرین زبونی

1392/6/27 10:54
نویسنده : مهسا
387 بازدید
اشتراک گذاری

پسر کوچولوی مامان تو بر خلاف خیلی از کارهات که زودتر از سن معمول شروع کردی تو حرف زدن به شدت تنبل بودی و کارت را با زبان اشاره و بعضی کلمات که به زبون کیانی میگفتی راه می انداختی و هیچ علاقه ای به حرف زدن نداشتی. حتی تکرار هم حاضر نبودی بکنی و اینطوری در حد چند تا کلمه ساده مثل مامان و بابا بودی تا ٢٢ ماهگی.. منم چون مامان بزرگ میگفت که بابا مجید خیلی دیر حرف زده نگران نبودم و دکترت هم میگفت مهم اینه که زبون باز بشه و یک یا دو کلمه را بگه و حرفهای شما را بفهمه بقیش اصلا مهم نیست. بی خیال بودم ولی کم کم طبابت اطرافیان شروع شد. تقریبا هر جا که میرفتیم همه بهمون پیشنهاد میدادند که تخم کبوتر بهت بدیم تا زبونت باز بشه و اخر اخرش که رفتیم باغ دوست بابا کلی خانمش اصرار کرد که تو حتما حتما باید تخم کبوتر بخوری و اون به پسرش داده و الان اینقدر خوب حرف میزنه و ....ابله

وقتی برگشتیم خونه چون بابا مجید میدونه مامانی به این چیزها هیچ اعتقادی نداره ازم پرسید براش می خوای تخم کبوتر بگیری؟ منم گفتم نمیدونم بهش فکر میکنم و تا اومدم فکر کنم یک هفته طول کشید و یک دفعه تو شروع کردی مثل یک ضبط صوت که انگار تمام این ٢٢ ماه فقط داشته حفظ میکرده به حرف زدن. حتی کلماتی که من یادم نمیاد کی ازشون استفاده کردیم و ...این طوری تو خیلی خوشمل حرف میزنی و من همش دارم فکر میکنم که اگه یکم عجول بودم و یا یکم  سرم خلوت تر بود حتما فردای اونروز برات خریده بودم و تو هم خورده بودی و من الان جزئ قسم خورده های تخم کبوتر میشدم و میگفتم من معجزشو دیدم. نیشخند

کلا همه چیز وقت داره. یکم باید حوصله کرد و بیخودی هم درگیر نبود. اینم جریان حرف زدن تو بدون تخم کبوتر. الان برامون شیرین زبونی میکنی و همه را عاشق خودت کردی. دقیقا مثل کسایی حرف میزنی که زبون مادریشون فارسی نیست و دارند فارسی یاد میگیرند. سلام که میکنی درست مثل توریست هاییه که قبلا می اومدند میدان نقش جهان و تا ما را میدند با کلی ذوق سلام میکردند.

 

هر چی که بهت بدیم میگی: میسی و اگه دیر  بگیم خواهش میکنم خودت میگی خواهش تشویق

وقتی چیزی می خوای که نباید داشته باشی و بهت میگیم نه نمیشه سرتو کج میکنی و میگی : خواهش! فرشتهو هیچ کس دلش نمیاد خواهش تو رو بی جواب بزاره.

 

وقتی چیزی بخوای میگی "من ایخوام "و وقتی دیگه نخوای میشه "من نخوام!"

 

اینقدر کلمه و جمله میگی که نمیتونم دیگه برات بنویسم. ولی هنوز اسم خودت را نمیگی و تا بهت میگم اسمت چیه میگی "من" نیشخند

 

چه خوب که پسر کوچولوی مامان شیرین زبونی میکنه و ما هم گازش میگیریم.

 

اینم دیوار جدید اتاقت. بابا مجید برات این استیکر را که مئو داره خریده بود و منم برات چسبوندم. هر کس میاد خونمون میبری و مئو را نشونش میدی.بعضی وقتها هم باهاشون حرف میزنی. من یواشکی دیدم.! چشمک

 

 

اینم برج مکعب که برات خریدیم و خیلی دوستش داری و کلی باهاش بازی میکنی . صبح که از خواب بیدار میشی هنوز چشمات کاملا باز نشده بغلت میگیری و میای میگی مامان بیا درست! یعنی مامان بیا با هم درست کنیم. وقتی برجت کامل میشه میریزش و کلی ذوق میکنی و لی در کمتر از چند ثانیه دوباره ناراحت میشی که ریخته و دوباره باید درستش کنیم.

 

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان تیارا
27 شهریور 92 11:46
وایییییی عزیز دلم چه پسمل دوست داشتنی . در ضمن اتاقت هم خیلی خوشکل شده مبارک .قلبون اون خنده هات برم من


ممنون خاله.
سارا ( مامان کیانوش)
28 شهریور 92 18:45
عزیزمممممممممم خاله ... یه دنیا دلم برات تنگ شده بوااااااااا... ببخش دیر میام ... به خدا عذرم موجهه....... شیرین زبونیتم مبارک باشه جیگر من








ممنون خاله ولی ما همش به کیانوش سر میزنیم و از دیدنش لذت میبریم.


مامان امین
28 شهریور 92 21:06
کیان خوشگلم وب قشنگی داری با فتخار لینک شدید.



ممنون عزیزم.
سايا
31 شهریور 92 8:40
مبارك باشه شيرين زبوني كيان جون
مهساجان هم شنيدم هم ديدم كه بچه ها وقتي ميرند مسافرت با مامان وباباشون
به حرف ميان وبعد از مسافرت كلي بلبل زبوني ميكنند.



مرسی گلم. میدونستم زودتر میبردمش مسافرت.