کیانکیان، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

برای کیان عزیزم

آخرین روزهای 18 ماهگی....

1391/12/5 17:00
نویسنده : مهسا
455 بازدید
اشتراک گذاری

پسری داریم اخرین روزهای ١٨ ماهگیتو میگذرونیم....عید نوروز هم نزدیک شده و مامانی یک عالمه کار داره ولی چیزی که از همه بیشتر فکرشو مشغول کرده واکسن ١٨ ماهگی توئه که کلی مامان نگرانشه..ناراحت

داریم با هم دیگه خونه تکونی هم میکنیم...اونم چه خونه تکونی! من وسایل تو کابینت را میچینم بیرون و تو کلی ذوق میکنی و باهاشون بازی میکنی و دیگه کی جرات میکنه چیزی را بزاره سر جاش! مبلها را جابجا میکنیم میری زیرشون و کلی بالا و پایین میری و اسپری دستت میگیری و کلی پیس پیس میکنی و دستمال میکشی!

هنوزم عاشق سطل آشغال آشپزخونه ای.....یک مدتی طول کشید تا مامانی بفهمه که شما وسایل را میبری و میندازی تو سطل آشغال....وقتی فهمیدم که چند بار اسباب بازیهاتو تو سطل آشغال پیدا کردم و فهمیدم که کلی چیزهامون رفته ....پیشو خوشگل روی ماشین ظرفشویی و نهنگ روی یخچال و خیلی چیزهای دیگه که هنوز نمیدونیم!  دیگه یاد گرفتیم که سطل آشغال را ببندیم تا وسایلمون گم نشه ولی کار به همینجا تمام نشد، حالا یاد گرفتی هی میری سطل آشغال را میکشی و میاری توی هال! و صدای مامان و بابا در میاد....

دیروز بهت گفتم کیان ، مامان ، سطل آشغال کثیفههههههه میدنی بعدش چی شد؟ سوالپسری بلا رفتی اسپری تمیز کننده سطوح را اوردی و با حوله نازنینت شروع کردی به پاگ کردن سطل آشغال کلافه

مامانی دیگه تصمیم گرفت سطل آشغال را عوض کنه و یکی بخره و قایم کنه تو کابینت و اصلا تو ندونی سطل اشغال کدومه. تو و مامان جون را فرستادم بیرون مغازه و یواشکی رفتم سطل خریدم و قایم کردم تو ماشین و بعدم بردمش و تو کابینت قایمش کردم. هنوز که پیداش نکردی. سطل قبلی را هم شستم و تر تمیز گذاشتم تا تو هر چی می خوای باهاش بازی کنی.

وقتی من داشتم سطل میخریدم، تو داشتی پیشو بازی میکردی!

بالاخره یک پیشی پیدا کردی که وقتی می خوای نازش کنی فرار نکنه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)