کیانکیان، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

برای کیان عزیزم

هشتمین سالگرد ازدواج مامان و بابا

1391/7/19 10:14
نویسنده : مهسا
756 بازدید
اشتراک گذاری

پسری دیشب یعنی ١٧ مهر هشتمین سالگرد عروسی مامان و بابا بود و برای همین بابا مجید برامون کیک خوشگل و البته به شدت خوشمزه گرفته بود. بذار اعتراف کنم که این اولین سالی بود که مامان مهسا سالگرد ازدواجش را فراموش کرده بود. باور کن اینقدر کارم زیاد شده و همش مواظب تو کوچولوی فسقلی هستم که تاریخ و تقویم و همه اینها از دستم رفته. ولی بابایی یادش نرفته بود. شرمنده شدم رفت! اگه خودم بودم که می کشتمش که چرا یادش رفته ولی اون چیزی بهم نگفت. چقدر خوب که دنیای مردها با زنها فرق داره.

عزیزم به خاله مهدیس و مامان جون هم گفتیم اومدند خونمون و یک مهمونی کوچولو برگزار کردیم. البته تو یکم بد اخلاق بودی و نمیدونم چرا!

کیان در حال نقشه کشیدن.

کیان در شروع حمله!

پسر بانمکم بابا مجید وبلاگت را نمی خونه و برای همین برات مینویسم که بابا مجید داره یک کوچولو به تو حسودی میکنه و چند وقته که تو رو " عشق مامان" صدا میکنه. و من بهش لبخند میزنم و میدونم که چرا این حرف را میزنه ولی بهش چیزی نمیگم. یعنی نمی دونم چی بگم! تو عشق منی و شکی هم درش نیست ولی تو عشق کوچولوی منی و بابا مجید عشق بزرگ من....بزرگتر که بشی و وابستگیت بهمن کمتر بشه حتماً این تفاوت بزرگ را بابا مجید درک میکنه.

 

عکس مامان و بابا تو پست بعدیه....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)