کیانکیان، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره

برای کیان عزیزم

چادگان دو روزه

1391/6/2 19:17
نویسنده : مهسا
731 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسری. تعطیلات عید فطر امسال یک هفته قبل از تولد شما بود و ما با فامیلهای مامان جون رفتیم چادگان. چادگان یک منطقه تفریحی و ویلاییه که حدود ٢ ساعت از خونمون فاصله داره و  مامانی وقتی کوچولو بود خیلی خیلی اونجا را دوست داشت و بهش خوش میگذشت.حالا که بزرگ شدیم دیگه خیلی کمتر میریم ولی تعطیلات عید فطر رفتیم و اونجا بودیم. وقتی برگشتیم اینقدر حواس مامانی به تولد شما بود که وقت نشد عکساشو برات بزاره.

شنبه بعد از ظهر راه افتادیم و یکشنبه اخر شب برگشتیم. البته به خاطر تعطیلی برگشتنه کلی تو ترافیک موندیم.

اونجا خیلی شیطونی و دلبری کردی ولی شب اصلاً خوب نخوابیدی. فکر کنم چون هوا خیلی خنک تر از خونمون بود دوباره بینی کوچولوت گرفته بود و فقط ٦ تا ٩ صبح گذاشتی مامانی بخوابه.

تو چادگان خاله مهلا (مامان پارسا) را هم دیدیم و با هم رفتیم درشکه سواری. ولی خیلی کم با هم بودیم اخه اونام با فامیلهای خودشون اومده بودند.

شب همه تو بالکن جلوی ویلا نشسته بودیم که بابایی گفت کیان بیا پیشو را ببین:

کیان روی دو زانو که بشینه یعنی دارم دقت میکنم و قدمم بلند کردما!

خیلی زود متوجه شدیم که چه اشتباهی کردیم این پیشو را به کیان نشون دادیم. دیگه ول نمیکرد و می خواست بره به پیشو دست بزنه. پیشو هم لوسسسسس

اینم کالسکه ای که با پارسا سوار شدیم.

مامان و خاله و کیان

اینم اولین آب نبات غیر بهداشتی حاوی انواع رنگهای بد و واییییییییییی که بابا مجید برات خرید.

اینم دوست دخمرت که اسمش کیانا بود و تو ویلای بغلیمون بودند.

اینم پسرک با مزه من که حاضر نبود پاشو رو چمن بزاره.

حیف این چمن سبز و خوشگل که من نتوستم یک عکس تکی از تو بگیرم.

اینم جاده کناره در راه برگشت.

٢٩-٣٠ مرداد ١٣٩١

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)