کیانکیان، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره

برای کیان عزیزم

شیطونیهای جدید کیان

1391/2/26 18:34
نویسنده : مهسا
423 بازدید
اشتراک گذاری

مامانی هر روز که میگذره و تو بزرگ میشی شیطونیهاتم بزرگ میشه. بعضی وقتها با خودم فکر میکنم وقتی راه بیفتی یعنی من از پس مواظبت از تو برمیام یا نه و بعد به خودم دلداری میدم که اینهمه نی نی بزرگ شدند تو هم یکی از اونا. البته بدون که مامان مهسا برادری نداشته و یعنی مامان جون هیچ وقت نی نی پسر نداشته و هر وقت تو پیش اونی میگه که تو خیلی خیلی شیطون تر از دخمرهای اون هستی و تا حالا ندیده بوده یک نی نی اینقدر شیطون و پر جنب و جوش باشه، ولی مادر جون که مامان سه تا پسر بوده میگه تو خیلی آروم تر از بابا مجیدی. و من بالاخره نفهمیدم تو آرومی یا شیطون! فقط یک چیز را میدونم اونم اینکه وقتی بیداری یک لحظه هم نمی تونم ازت چشم بردارم. میدونی چرا؟ چون:

مامان ساده لوحت به خیال خودش جلوی میز تلویزیون بالش گذاشته تا تو سراغش نری....تو هم بالشو میندازی اون طرف و به کار خودت میرسی. من نگران سر کوچولوتم که به تیزی میز نخوره عزیزم.

میدونی این کیه و کجاست؟ بله کیان موشه در کمال ناباوری مامانش از پله آشپزخونه اومده بالا و رفته سراغ جا برنجی

برنجا را خالی کرده کف آشپزخونه و می خواد این ظرف کثیف را بخوره

پسری این دو روز غیر از این کارهای باورنکردنیت یاد گرفتی در کشو و کمد باز میکنی و این خیلی بده. مامانی می ترسم انگشتای کوچولو و ظریفت بره لای در. نگران چیزهای توی کمد هم هستم چون خیلیهاشون برای نی نی گولو خطرناکند. چکار کنم مامان؟ نمی تونم همه کمد و کشوهای خونه را خالی کنم که! حالا که راه اومدن توی آشپزخونه را یاد گرفتی نگران کابینت ها هم هستم. وای! چقدر نگرانی.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

دخمل مهربون دنیا
28 اردیبهشت 91 17:56
چه شلوغه این پسملللللللل