واکسن 6 ماهگی
پسر مامان واکسن 6 ماهگیتو روز شنبه 13 اسفند زدیم. خدا را شکر ایندفعه هم مثل دوتا واکسن قبلیت زیاد اذیت نشدی و نزدیک نیم درجه نصف شب تب کردی ولی تا صبح برطرف شد و از بس شیطونی و دست و پا میزنی پاهاتم سفت نشد و درد نگرفت. عزیزم فعلاً واکسن نداریم تا یک سالگی. هورا !
وزن شما هم امروز: 9 کیلو گرم و قدت :68 سانتیمتر بود که خیلی خوبه و داری جبران اون یک ماهی که خوب وزن اضافه نکردی را می کنی. افرین پسر گلم. به فرنیتم حریره بادوم و اب سیب اضافه شده و از هفته دیگه می خوایم سوپم شروع کنیم.
کیان عزیزم. درست از فردای مهمونی نیم سالگیت از صبح که از خواب بلند شدی شروع کردی به سرسری کردن. البته هنوز اسم این کاری را که میکنی نمی دونی ولی مهم اینه که دیگه نسبت به حرکات سرت کاملاً تسلط پیدا کردی و میتونی ازش استفاده کنی. سرسری مامان دوستت دارم یک عالمه. البته تا وقتی که موقع فرنی خوردن هوس سرسری نکنی.
پسر گلم یک کار دیگه هم شروع کردی و اونم او گفتنه. به همه چیز و همه کس نگاه میکنی و میگی او! ادم فکر میکنه چه چیز مهمی فهمیدی که نتیجش اینه. خیلی قیافت موقع او گفتن خنده دار میشه پسری ببین:
تازه خیلی هم جدی داری به تلویزیون دیدن ادامه میدی و بعضی از برنامه ها و ادمها را دوست داری و از بعضیها هم بدت میاد و تا تو تلویزیون می بینیشون گریه می کنی که بارز ترینشون ابی خوانندست که من نمی دونم چرا اینقدر ازش بدت میاد. برای بعضی ها هم کلی ذوق میکنی و می خندی و بعضی از برنامه هارا هم یک طوری نگاه میکنی که ادم فکر میکنه داری به اخبار مهم دنیا گوش میدی و می فهمی :
مامان اینقدر جدی داری به چه برنامه ای نگاه میکنی؟
اون خال زیر چشمتم اثر ناخن های بلندته که مامانی هرچی سعی میکنه مواظب باشه و کوتاهشون کنه ولی بازم غافل میشه می بینه یک خال درست کردی برای خودت.