کیانکیان، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره

برای کیان عزیزم

کیان 22 ماهه شد!

1392/4/7 10:01
نویسنده : مهسا
379 بازدید
اشتراک گذاری

کیان 22 ماهه مامان. هر روز شیرین تر میشی و شیطون تر. دیگه هیچ دقیقه ای از زندگیم بدون تو معنی نداره. انگار حتی ثانیه ای هم نیست که بدون وجود تو و یا فکر تو بگذره. مامانی تمام سعیش را کرده تا این 22 ماه زندگیت در آرامش و عشق بگذره و امیدوارم که موفق شده باشه. البته بعضی وقتها دعوا هم شدی ولی مامانی بعدش عذاب وجدان گرفته. و بیشتر لوس شدی.

بعد ها که بزرگ و بزرگتر شدی و وقتی که یک وروجک 22 ماهه تو خونه و دور و برت بپلکه بایت تمام این وقتهایی که دعوا شدی مامانی را میبخشی. حالا فکر نکنی دعوا شدیدی شدیا فقط در حد کیان نکن! اونم تندی بهت برمیخوره و لب ور میچینی. پسر که نباید اینقدر لوس باشه مامان.

 

این ماه آتیش را هم یاد گرفتی و خنده دار ترین قسمتش اینه که موقع غروب افتاب که آسمون نارنجی و قرمز میشه هی آسمون را نشون میدی و میگی آتیش! اینم من خنده

به خاله مهدیس هم با جدیت میگی مانا! اونم این شکلی عصبانی.

 

شیر خشکتم دیگه تمام شد و از 22 ماهگی قراره فقط بهت شیر پاستوریزه بدم. می خواستم برای چکاپ این ماه که میریم از دکترت بپرسم کی شیر خشکشو قطع کنم که وزارت بهداشت لطف کردند و بخشنامه دادند و کلا شیر خشک 3 را از صحنه روزگار محو کردند. اینم شد توفیق اجباری. البته الان دو ماهی میشد که فقط یک وعده شب شیر خشک میخوردی.

داشتم کمد اتاقت را خونه تکونی میکردم .استخر بادیتو دیدم از شهریور پارسال که جمع کرده بودیم دیگه تو کمد مونده بود. اصلا یادم رفته بود. برات اوردم بیرون و اب کردم. خودتو هلاک کردی. البته فقط برای امتحان گذاشتم تو حمام ولی امروز برات میبرم تو بالکن تا یکم آفتاب هم بخوری. نگران سوختنت که نیستم چشمکولی بازم ضد افتاب برات میزنم که پوستت آسیب نبینه.

از بس عاشق بالکنی و روزی چند بار خودت میری در را باز میکنی و میری تو بالکن نگرانت شدیم که یکوقت خودتو به لبه بالکن نگیری و بکشی بالا یا صندلیتو بیاری و بزاری زیر پاهات. برای همین قرار شده لبه بالکن را شیشه بزنیم. دیروز اومدند اندازه گرفتند. بالکنمون زشت میشه ولی فدای یک تار موی تو.

بذار غر یزنم. میری تو بالکن و وقتی برمیگردی توری بالکن را نمیبندی و پشه میاد تو خونه. بعد شب میاند سراغت و خودت کلی شاکی میشی.

 

شما در حال ریلکسی هستید. تا میگم مامان ریلکس کن لم میدی تو اب و میگی اخیش.

 

 

اینجا هم در حال کف بازی.

 

 

تابتم که هنوز جزئ اسباب بازیهای مورد علاقته و هر کس بیاد خونمون خودتو براش لوس میکنی که تابم بده. فقط هم اگه ز پشت تابت بدند قبول داری .اونم تند!

 

اینم تفنگ حباب ساز که بابا مجید برات از شهر بازی خریده. خیلی باحاله فقط یک مشکل کوچولو داره و اونم اینکه روزی 3 تا باطری میخوره. و یکم که باطریش ضعیف بشه دیگه کار نمیکنه. الان یک کشو باطری دست دوم داریم.زبان

اینم برای مامانهایی که وبلاگ پسری را میخونند: بچه ها خیلی با حباب ساز کیف میکنند و دوست دارند ولی مواظب سرامیک و سنگ باشید که وقتی حبابها میریزند روشون به شدت لیز میشند و ممکنه کوچولوهاتون بخورند زمین. فقط رو فرش و موکت.

 

اینجام عشقت کشیده چپکی سوار موتورت بشی. به ما چه! بغل

 

 

داری با پیچ گوشتی دزدیده شده از تو جعبه ابزار (یکی از وسایل مورد علاقت که همیشه باید مواظبش باشیم دستت بهش نرسه) تعمیرش میکنی.

 

 

این مدلی هم میشه خب!

 

 

مامان تو کار و زندگی نداری؟ سوال

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

مهسان
10 تیر 92 10:00
خاله مطمئنم بزرگ شی حتما مهندس می شی.



خاله خدا نکنه!!