کیانکیان، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره

برای کیان عزیزم

کیان و باغ اناری

1392/3/30 9:08
نویسنده : مهسا
1,580 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزم تو تعطیلات خرداد یکروز تصمیم گرفتیم با بابا مجید که بریم باغ اناری تا تو حسابی شیطونی کنی و اتیش بسوزونی. تو هم ناامیدمون نکردی:

من عاشق رنگ گل انارم. تو هم دوست داری؟

از راه نرسیده رفتی از تو انباری جارو پیدا کردی و ...

بعدم رفتی سراغ آب بازی

برای اولین بار هم هندونه شتری خوردی. خیلی خوشت اومد. امیدوارم توقع نداشته باشی که تو خونه هم این شکلی بخوری

 

 

بقیه عکسها را میذارم تو ادامه مطلب

 

 

هر کس ندونه فکر میکنه داری لواشک میخوری با این قیافه

 

اینجا از بس شیطونی کردی بابا مجید یک ظرف آب ریخت رو سرت! باورت نمیشد نه؟

 

 

 

کیان و مامان مهسا

بعد از ظهر از خستگی غش کردی

 

برگشتنه هم تو اوردیمون!

همه اومدند؟ کسی دیگه نیست؟

و البته پسر گلم اگه فکر میکنی از صبح تا شب بردیمت باغ و کلی شیطونی و بازی کردی باعث شد که شب آروم بیای تو خونه و بریم بخوابیم معلومه که خودتو نشناختی. تازه رسیدیم خونه شروع کردی به شیطنت. انگار شارز شده بودی و انرزیت دو برابر شده بود. اینم یکی از نتیجه هاش:

بعد از سه بار جارو کردن هنوز راه میرم فکر میکنم نمک به پاهام میچسبه.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)