کیانکیان، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

برای کیان عزیزم

اردیبهشت ماه و کیان

1392/2/6 22:04
نویسنده : مهسا
295 بازدید
اشتراک گذاری

 

عزیزم اردیبهشت ماه با تولد مامان جون شروع شد. و زودی هم رسیدیم به 20 ماهگی تو. عزیزم خیلی بزرگ شدی و یک پسر کوچولوی بامزه. دلم برات ضعف میره.قلب

البته همیشه هم ضعف نمیره و بعضی وقتها این شکلی هم میشم.کلافه.

اول کارهای بامزتو میگم و بعد کارهای خرابکاریتو....

پسری از اواسط فروردین آب رودخونه خوشگلمون را باز کردند و الان که نزدیک یکماه ازش گذشته اب تمیز شده و زلال و درختها هم جون گرفتند و سبز خوشرنگ شدند و شهر خیلی خیلی خوشگل شده. بابا مجید یکم از ساعت کاری بعد از ظهرش را کم کرده و بعضی وقتها با همدیگه میریم کنار رودخونه و پارک و تو هم که عاشق آب. نمیدونی بری طرف رودخونه یا بری سراغ ابنما های تو پارک. از تاب و سرسره هم که نمیشه گذشت و خلاصه پارک رفتن ما تو هلاک و خسته میشی ولی بازم با گریه برمیگردیم.

اولین روزی که رفتیم دم رودخونه تو همه لباسهاتو میکشیدی و می خواستی از تنت در بیاری و بری آب. مردم از بس خندیدم فکر کن یک پسر 20 ماهه که می خواد بره تو زینده رود شنا! پسرم باید یکسال و نیم دیگه به همین وان حمام و استخر ابی تو خونت قناعت کنی تا بتونم بزارمت بری استخر. من مشکلی ندارما ولی این قانون استخره. اول که نباید پوشک داشته باشی و تازه باید قدتم 100 سانت باشه. چشمک

رو نوک پا هم حساب نیست:

پسری دنبال چیزی میگردی اون تو؟

میبینی پسری. دیگه هیچ چیز تو خونه ما در امان نیست. تو باید سر از کار همه چیز در بیاری.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)