کیان و میز بار ما!
پسر کوچولوی مامان هر روز به تواناییهات اضافه میشه و نگهداری ازت هم مشکلتر. وقتی فکر میکنم باورم نمیشه توهمون نی نی کوچولویی بودی که صاف می خوابیدی و نمی تونستی غلت بزنی و حالا بیا و ببین! خیلی زود تونستی از تخت مامان و بابا بالا بری ولی مبلهای هال برات بلند بود و حالا که یکم قدت بلندتر شده و تواناییهاتم بیشتر به سرعت از مبلهای هال بالا میری و می ایستی روی کوسنهای مبل و از اونجا میری بالای میز بار و مامان قلبش می ایسته تا خودش را به تو وروجک برسونه.
این عکسها مال یک روز صبح ساعت ٨ که شما تازه از خواب بیدار شدی و فرصت ندادی تا خواب کامل از چشمهای سیاهت بره بیرون و شروع کردی:
من روی مبلم هورا!
دارم میرم روی میز:
اخ جون صبحانه:
دستم را بکنم توی لیوان چی میشه؟
تو این پلاستیک چیه؟
بقیه عکسهای اون روزت را میذارم تو ادامه مطلب تا ببینی چه کارهایی که در ٥ دقیقه نمیکنی