کیانکیان، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره

برای کیان عزیزم

جوجه های خونه مادر جون

1391/6/27 20:10
نویسنده : مهسا
1,260 بازدید
اشتراک گذاری

پسری تو عاشق جوجو های خونه مادرجونی و البته به اسم تو تو میشناسیشون و وقتی بهت میگند بریم توتو میری به طرف حیاط. پدر جون همیشه میبرتت و با هم بهشون دونه میدید و لوس شدی و هر وقت میری تو حیاط جای دونه ها را نشون میدی که یعنی بریم بهشون غذا بدیم.

قصه اومدن این توتو ها خیلی باحاله و همش به خاطر توئه. مادر جون (مامان بابا مجید) عاشق سالم سازی و غذاهای سالم و سرخ نشده و طبیعیه و وقتی ٦ ماهی میشد که تو توی دل مامانی بودی، به این نتیجه رسید که شما وقتی به دنیا بیای بعد از ٦ ماه باید تخم مرغ بخوری و تخم مرغ بیرون هورمون داره و بده....تصمیم گرفت جوجه بخره تا بزرگ بشند و وقتی تو به سن تخم مرغ خوردن رسیدی بهت تخم مرغ بومی بده.

کار راحتی نبود. اول باید بابا جون راضی میشد که بخره که خودش یک عالمه طول کشید. بعد که خرید مخالفت همه شروع شد. عمو بزرگت که دکتره از انواع و اقسام بیماریهای طیور براش گفت و اینکه چقدر مریضی مشترک دارند که قبول نکرد. عمو محمد و بابا مجید هم خودشونا کشتند که زشته آدم تو خونش مرغ نگه داره. ابرومون میره و .....اما مادر جون مصمم بود و با همه این حرفا بازن نگهشون داشت تا تو ٦ ماهه شدی و از اون موقع تا حالا داری تخم مرغ بومی می خوری. اوایل که فقط زرده آب پز بود خیلی دوست نداشتی ولی حالا که دیگه بزرگ شدی عاشق املت با این تخم مرغهای بومی هستی.

اینم یک مرغ کوچولو وجدیده که چند ماهه خریده شده برای سال بعدت.

نازشون هم میکنی. البته زودی میری و دستهاتو میشوری.

اینم بلدرچین خونه مادر جون.

نمی دونم تا چقدر وقت دیگه مادر جون میتونه با مخالفین بجنگه و این مرغها را نگه داره.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

سمانه مامان آروین
2 آبان 92 10:10
مهسا جون خودتو که ندیدم اما پدر و پسر کپه همدیگه اند

آروین هم کپیه باباشه تنها تاثیرش از من فقط بدغذاییه و بس


عزیزم. حتما اخلاق خوب تو رو هم داره.