کیانکیان، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

برای کیان عزیزم

اولینهای بد!

1391/5/23 9:13
نویسنده : مهسا
413 بازدید
اشتراک گذاری

پسر گلم دو روز پشت سرهم دو تا از اولین هاتو تجربه کردی که اصلاً هم اولین های خوبی نبود و مامان ناراحته. یعنی فکر میکنه تقصیر خودشه و مواظبت نبوده.

اولیش جمعه بود که بابایی خونه بود و داشتی با بابا تو هال بازی میکردی و مامانی هم داشت آشپزی میکرد. فر هم روشن بود و اصلاً یادم نبود که شما میای دستتو میذاری به فر و می ایستی. تند تند اومدی تو آشپزخونه و دستتو گرفتی به فر تابلند شی و نوک انگشتت سوخت. عزیزم انگشت وسطی دست چپت بود. هم ترسیدی و هم دردت گرفت.دلم برات یک عالمه سوخت.اخهتو خیلی نجیبی وفقط یک کوچولو غر زدی. من اگه انگشت خودم اینطوری بسوزه بیشتر جیغ میزنم تا تو. براتخمیر دندون زدیم و زیر آب سرد گرفتیم. جرات نکردم کرم سوختگی بزنم. فکرکردم ممکنه دستتو بکنی توی دهنت و چیزخوبی نباشه. عزیزم نوک انگشتت تاول کرد.ناراحت

کاش همینجا تمام میشد ولی یکشنبه صبح هم مثل عادت همیشگی صبح بیدار شدی ومامانی صبحانه بهت داد و راه افتادی برای کابینت گردی. اول رفتی سر ویترین دم در، که همیشه میری و مامانی از ترس اینکه به خودت آسیب نرسونی همه چیزهای شکستنی را از داخلش در اورده ولی...رفتی ودر ظرف سیلور مامان را برداشتی و ولش کردی.در هم عمودی افتاد روی شست پات!عزیزم لبش تیز بود و پاتو برید و خون اومد. این اولین بار بود که من خون بدن تو رو میدیم.  وای این اولین بریدگی بدنت بود که ازش خون اومد و من یک عالمه غصه خوردم.خیلی دردت اومد هی پاتو جمع میکردی تودلت و فکر میکردی اینطوری خوب میشه.مامان بمیره برات که اینطوری شد.تو بغلم گریه کردی و بردمت تواتاقت. اروم شدی. شیرخوردی وخوابیدی ولی توی خواب حواسم بهت بود که اون پاتو تکون نمیدادی.

پسرم خیلی معذرت می خوام. میدونم اگه بیشتر مواظبت بودم این دو تا اتفاق بد برات نمی افتاد. ببخشید که یادم رفته بود فر روشنه و نمیدونستم ممکنه در ظرف از دستهای کوچولوت ول بشه. مامانی را ببخش که خیلی عذاب وجدان داره. قول میدم دیگه خیلی خیلی مواظبت باشم. به خدا یواشکی بگو منو بخشیدی تا فکر نکنه من مواظب فرشته کوچولویی که بهم هدیه داده نبودم. یادت نره مامانی.

عزیزم اینم عکس اولین زخم بدنت و اولین چسب زخمت، امیدوارم آخریش باشه.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

شادی
31 مرداد 91 13:01
ای جون قلبون او زخمت خاله جون بمیرمممممممم الهییییییییییییی